کلارا پروست می خواند داستان سفر کلارا به سرزمین پررمزور از زمان در جستجوی زمان از دست رفته است؛ شرح جدال کلارا با کلمه های ثقیل و جمله های طولانی مارسل پروست که به دلیلی که هنوز نمی داند. احساس میکند از او آدم قوی تری خواهد ساخت. او آرام آرام به کمک پروست در می یابد که این زندگی برایش کافی نیست و چه کسی میخواهد باشد.
کلارای بیست و یک ساله در سالنی سوت و کور و در شهری کوچک آرایشگر است. زندگی روزانه اش ترکیبی است از دلتنگیهای رئیسش مادام حبیب برای روزگار خوش گذشته اش در پاریس همکاری که تنها دلخوشی اش تماشای ویدئوی حیوانات در اینستاگرام است آهنگهای قدیمی رادیو نوستالژی که از صبح تا شب در سالن پخش میشود. دغدغه تغییر مدل یا رنگ موی مشتری ها گربه ای که حتی اجازه نوازش به او نمیدهد و رابطه عاشقانه اش با پسری به جذابیت قهرمان افسانه های دیزنی که دیگر هیچ احساسی در او برنمی انگیزد. او با سردرگمی نمی تواند دست از این فکر بردارد که زندگی باید چیزی بیشتر از اینها باشد......
تا اینکه روزی مشتری غریبه جذابی کتابش را در سالن جا میگذارد؛ جلد اول کتاب در جستجوی زمان از دست رفته این کتاب او را با مردی آشنا میکند که زندگی اش را برای همیشه دگرگون می کند: مارسل پروست نامی که در واژگان زندگی کلارا جایگاهی اسطوره ای دارد و مانند سرزمینی است که فکر میکند هرگز نمیتواند به آن پا بگذارد؛ اما از سر کنجکاوی شروع به خواندن میکند و چیزی جادویی رخ می دهد. کلارا برای اولین بار به این فکر می افتد که نکند کتابها از زندگی واقعی بهتر باشند و از خودش میپرسد چرا با راوی داستان همسفر نشود؟
دیدگاه خود را بنویسید