کتاب چطور دچار خودفریبی نشویم | مؤسسه آربینجر
👨💼 راز تحول روابط و دستیابی به نتایج در مدیریت و رهبری | انتشارات یوشیتا
موفقیت - روانشناسی
مدیریت و کسب و کار
📝 خلاصه کتاب چطور دچار خودفریبی نشویم
روایت کتاب درباره مدیر تازهکاری است که به شرکت جدیدی ملحق میشود و متوجه میگردد بسیاری از مشکلات تیم، ناشی از الگوهای رفتاری پنهان اعضای شرکت و حتی خودش است. در جلسات آموزشی و مکالمات روزمره، او یاد میگیرد که خودفریبی میتواند نگاه ما به دیگران را دگرگون کند، تا جایی که انسانها را بهعنوان «ابزار» یا «مانع» ببینیم، نه موجوداتی با نیازها و احساسات واقعی. این داستان ساده اما آموزنده، قوانین بنیادین تغییر نگرش و ایجاد محیط همکاری سالم را آشکار میکند.
💡 آنچه در این کتاب خواهید خواند
- مفاهیم بنیادین خودفریبی و اثرات آن بر روابط و عملکرد
- داستانی کاربردی برای انتقال مفاهیم پیچیده مدیریتی
- روشهای عملی برای تغییر نگرش و رفتار فردی
- راهکارهای تقویت همکاری و اعتماد در سازمانها
- مدل علمی «درون و بیرون جعبه» برای خودآگاهی
✒️ بخشهایی از متن کتاب
تئو گفت: «میفهمم. خب، بیاین قضیه رو بشکافیم. وقتی میگم خودفریبی بیماریایه که درک ما رو هدف میگیره، منظورم اینه که ما رو به یک ذهنیت درونی مبتلا میکنه؛ یک دید خودمحورانه و تحریفشده به خودمون و دیگران. بهجای اینکه دیگران رو مثل خودمون ببینیم، انسانهایی که امید و نیاز و سلیقه دارن، اونها رو بهعنوان مانع یا فرصت میبینیم یا اینکه حتی اصلاً اونها رو نمیبینیم. انسانها و موقعیتهایی که باهاشون روبهرو میشیم، تا حدی که روی ما تأثیر میذارن، برامون مهم میشن.»
تئو از بالای عینکش نگاهی به تام و آنا انداخت و گفت: «شرط میبندم قبلاً این اتفاق برات افتاده. اینکه حس کنی یکی فقط یک چیزی ازت میخواسته یا تو رو به چشم یک بار اضافی میدیده؟ یا اصلاً نمیدیده؟»
تام سرش را تکان داد. به این فکر کرد چطور دخترش هربار که از او چیزی میخواست، مهربان و خوشبرخورد رفتار میکرد و اگر او درخواستش را رد میکرد، چطور بهسرعت ترشرو میشد. این اواخر، مخصوصاً بعد از طلاقش، اغلب تسلیم میشد.
آنا گفت: «درسته، قبلاً یک همکاری داشتم که مرتباً ایدههام رو نادیده میگرفت. حس میکردم دلش میخواد فقط حق با خودش باشه و من فقط سرعتش رو کم میکردم.»
تئو پرسید: «و این چه تأثیری روی تو گذاشت؟»
«دیگه علاقهای نداشتم تا ایدههام رو به اشتراک بذارم، به نظر بیفایده میاومدن و سعی کردم تا جایی که میشد، دور و برش نباشم.»
تئو گفت: «خودفریبی تأثیر فاجعهباری روی روابط داره، چون هیچکس دوست نداره مثل چیزی کمتر از یک انسان کامل باهاش رفتار بشه. اینکه ما داریم خودمون رو فریب میدیم، تأثیرش مخربتر هم هست، چون نمیتونیم ببینیم که خودمون رو فریب میدیم و نمیتونیم این تفکر که مشکل از خودمونه رو بپذیریم؛ درست مثل اون دکترهایی که یافتههای زملوایس رو انکار کردن؛ دقیقاً مثل همون اتفاقی که برای من توی سانفرانسیسکو افتاده بود.
من اینقدر به خودم فکر میکردم، اینقدر حواسم به مسئولیتهام و بدرفتاریهایی که در حقم میشد، بود که اصلاً یادم نمیومد چقدر هیجانزده و خوششانسم که من هم بخشی از اون پروژه باشم. بقیۀ کسایی که باهاشون کار میکردم، حتی کسایی که دوست حسابشون میکردم، شده بودن نقشهای کوچیکی که توی درامِ بزرگِ زندگیِ من بازی میکردن. من اینقدر بهونه و توجیه واسۀ اشتباهاتم داشتم که حتی ذرهای درمورد هدفها، نیازها و مشکلاتی که بقیه داشتن از سر میگذروندن، کنجکاو نبودم.»
تام گفت: «خب، نمیشه که همۀ تقصیرها رو گردن تو انداخت، میشه؟»
از منظوری که تئو پشت حرفهایش داشت، احساس خوبی نداشت و ادامه داد: «بعضی وقتها فقط باید کاری که بهت سپرده شده رو انجام بدی.»
تئو گفت: «مسئله همینه! برخلاف تمام زحماتی که میکشیدم و سختیای که از سر میگذروندم، من کارم رو انجام نمیدادم. نه اونجوری که واقعاً باید انجام میدادم. وظیفۀ من این نبود که فقط تکالیفی که بهم داده میشد رو انجام بدم؛ بلکه وظیفم این بود که کمک کنم پروژه پیش بره.
اگه من با جونودل کار میکردم، جوری که واقعاً باید وظایفم رو انجام میدادم، اونوقت بقیه توی تیم میتونستن موفق بشن. اونموقع چیزی رو داشتم که بهش میگن ذهنیت بیرونی. وقتی من بیرون از خودم رو ببینم، مایلم که چالشها و نیازهای انسانهای اطرافم رو ببینم و سخت تلاش کنم تا تأثیر درستی روشون بذارم. این نتیجهایه که من مسئولشم.»
تئو ادامه داد: «حقیقت اینه که، همۀ ما به انسانهای دیگه متصلیم؛ برای همین هیچ راهی نیست که بشه باهاش دقیقاً کاراییمون رو بدون درنظرگرفتن تأثیری که روی بقیه داریم، اندازه گرفت. والدبودن، همکاربودن یا رهبربودن یعنی اینکه با انسانهای واقعی ارتباط داشته باشی؛ انسانهایی که ما بهطور قابلتوجهی روشون تأثیر میذاریم و این یعنی چگونگی انجام کارمون، بهاندازۀ اون چیزی که انجام میدیم، مهمه.
این دقیقاً چیزیه که من وقتی خودم رو گول میزدم و یک ذهنیت درونی داشتم، نمیتونستم ببینم؛ دراصل، چیزیه که نمیخوام ببینم. وقتی فقط از درون به قضایا نگاه میکنم، تنها تأثیرهای منفیای که دیگران روی من میذارن رو میبینم و سهم خودم رو توی این ماجرا نادیده میگیرم.
🎯 این کتاب به چه کسانی پیشنهاد میشود؟
- مدیران و رهبران سازمانها
- علاقهمندان به توسعه فردی و خودآگاهی
- مشاوران و مربیان کسبوکار
- کسانی که به دنبال بهبود روابط شخصی و کاری هستند
👥 مخاطبان این کتاب چه گروه سنی هستند؟
- بالغین بالای ۱۸ سال
- مناسب برای افراد فعال در کسبوکار، مدیریت، و علاقهمندان رشد فردی
👤 آشنایی با پدیدآور کتاب
مؤسسه آربینجر یک سازمان بینالمللی آموزش و مشاوره است که در حوزهٔ تغییر نگرش و بهبود روابط انسانی فعالیت میکند. این مؤسسه با تکیه بر تحقیقات روانشناسی، فلسفه، و مدیریت، کتابهایی منتشر کرده که در دنیا پرفروش شدهاند. «چطور دچار خودفریبی نشویم» یکی از موفقترین آثار آن است که به بیش از ۳۰ زبان ترجمه شده و در بسیاری از شرکتها بهعنوان کتاب آموزشی معرفی میشود.