کتاب سپید دندان | جک لندن
ترجمه کیومرث پارسای | نشر چلچله
📚 ادبیات آمریکا
📚 داستان تاریخی
📚 ادبیات داستانی
📚 ادبیات کلاسیک
👑جک لندن از نویسندگان پرفروش ادبیات کلاسیک آمریکا
👑فیلم هایی بر اساس این کتاب در سال های مختلف ساخته شده است.
⭐ فهرست برترین کتاب ها درباره حیوانات
⭐ فهرست رمان های برگزیده در «ژانر ماجرایی»
بخش هایی از متن کتاب سپیددندان
البته در همین سورتمه ی کوچک، مقداری وسایل و آذوقه نیز گذاشته بودند. توله گرگ، پیشتر دیده بود که سگ ها را به سورتمه می بندند، بنابراین هنگامی که خودش را برای نخستین بار به آن بستند، بی تابی و وحشیگری نکرد. قلاده ای دوجداره با خزه ی نرم دور گردن سپیددندان بستند و دو تسمه چرمی را هم به چرم دیگری متصل کردند که بر سینه و پشت حیوان قرار داشت، بند بلندی به چرم سینه بسته بودند که برای کشیدن سورتمه مورد استفاده قرار می گرفت. شش سگ دیگر، با توله گرگ به سورتمه بسته شدند که نه یا ده ماه از عمر آن ها می گذشت، ولی سپیددندان بیشتر از هشت ماه نداشت.
او روی پلکان کلبه ی چوبی نشسته و به سورتمه کش خیره شده بود، سورتمه کش نیز با نگاه مأیوسان ای حرفش را تصدیق کرد. هر دو نگاهی به سپیددندان انداختند که به انتهای زنجیر محکمش بسته شده بود و با حالتی وحشیانه می غرید و موهای اندامش را راست کرده بود. او سعی می کرد خودش را از زنجیر خلاص کند و به سگ های دیگر حمله کند. سگ ها از دست مت کتک زیادی خورده بودند و می دانستند باید سپیددندان را به حال خود بگذارند، از این رو همگی در فاصله ی دوری از سپیددندان خوابیده بودند و به او کاری نداشتند.
ویدن اسکات گفت: «این گربه رام نمی شه.» مت با حالت اعتراض گفت: «من چیز زیادی از اون نمی دونم. شاید خون سگ توی رگ هاش باشه، ولی از چیزی مطمئنم.» مرد سورتمه کش مکثی کرد، سرش را به علامت تأیید تکان داد و نگاهی به کوهی از پوست های گوزن انداخت که روی هم جمع کرده بودند. اسکات با لحن جدی گفت: «هرچی می دونی بگو، زود باش.» مرد سورتمه کش با دستش اشاره ای به سپیددندان کرد و گفت: «سگ یا گرگ هیچ فرقی نداره، اون قبلا رام و اهلی بوده.»