کتاب قمارباز | فیودور داستایوفسکی | ترجمه جلال آل احمد
انتشارات باران خرد
بخش هایی از متن کتاب ...
مسئله اینجاست که اگر این چرخ بخت یک دور دیگر می زد، همه چیز عوض می شد و من یقین دارم که همین معلمان اخلاق، اولین کسانی بودند که با خوشرویی، شوخی کنان نزد من می آمدند و به من تبریک می گفتند و مثل حالا روی از من نمی گرداندند. اما من از همه شان بیزارم. من حالا چه هستم؟ هیچ... صفر... فردا چه خواهم شد؟ فرداممکن است باز از میان مردگان برخیزم و زندگی نویی شروع کنم و «انسان» را تا هنوز در من تباه نشده، کشف کنم.
ابتدا بیست فردریک طلا روی زوج گذاشتم و بردم. همین بازی را تکرار کردم و باز بردم. این کار را دو سه بار تکرار کردم. گمان می کنم که ظرف پنج دقیقه مبلغ بردم به چهارصد فردریک طلا رسید. بهتر بود که همان وقت دست از بازی بکشم و کازینو را ترک کنم. اما احساس عجیبی در دلم پیدا شده بود. انگاری می خواستم تقدیر را به عرصه بخوانم، سر به سرش بگذارم. تلنگری به آن بزنم یا به آن دهن کجی کنم.
گاهی فکری عجیب، خیالی واهی، و به ظاهر سخت از واقعیت دور، در ذهن آدم چنان قوت می گیرد که آدم آن را معقول و عملی می پندارد، سهل است، در صورتی که با میلی شدید و سودایی همراه باشد، ممکن است آن فکر را امری ناگزیر و محترم و مقدر بشمارد، چیزی که ممکن نیست حقیقتا شدنی باشد. شاید کار از این هم فراتر رود.
فیلم هایی بر اساس این کتاب در سال های مختلف ساخته شده است
ادبیات داستانی اقتباسی
داستان روانشناسی طور
ادبیات کلاسیک روسیه
یکی از پرفروش های ایران کتاب
لیست پرفروش ترین کتاب های جهان