کتاب زندگی دومت زمانی آغاز میشود که میفهمی یک زندگی بیشتر نداری(Your Second Life Begins When You Realize You Only Have One) | رافائل ژیوردانو (Raphaelle Giordano) | مترجم: زهرا اسکندری | ناشر: انتشارات آتیسا
معرفی کتاب زندگی دومت زمانی آغاز میشود که میفهمی یک زندگی بیشتر نداری
کتاب زندگی دومت زمانی آغاز میشود که میفهمی یک زندگی بیشتر نداری نوشتهی رافائل ژیوردانو، اثری روانشناختی در قالب رمان است که به مقولۀ مثبتاندیشی، رشد و بهبود فردی میپردازد و توانسته عنوان پرفروشترین کتاب سال 2017 و قرن 21 فرانسه را به خود اختصاص بدهد.
در سال 2017، نزدیک به یک میلیون نسخه از کتاب زندگی دومت زمانی آغاز میشود که میفهمی یک زندگی بیشتر نداری (Your Second Life Begins When You Realize You Only Have One) به فروش رسید، حال آنکه برندۀ جایزۀ گنکور، معتبرترین جایزۀ ادبی فرانسه، در بهترین سالهای خود 400 هزار نسخه فروش میکند. کتابی دوست داشتنی، با لحنی طنزآمیز و سرگرم کننده که میتواند به شما کمک کند تا به سوی یک زندگی جدید خیز بردارید.
داستان درمورد زنی است که مأموریتش برای درمان «روال معمول» و «روزمرگی»، او را به شادی مضاعف میرساند. "کامی" 38 ساله همه چیز را برای شاد بودن دارد؛ شغل خوب، همسر دوست داشتنی و پسری بینظیر. با وجود این، احساس میکند شادی از میان انگشتانش لیز میخورد. همۀ آنچه که او میخواهد، راهی برای رسیدن به شادی است.
او سفری شگفتانگیز، خلاقانه و عمیق را آغاز میکند و قصد دارد زندگیاش را تغییر دهد و رویاهای خود را به واقعیت تبدیل کند. کامی به صورت اتفاقی با مردی به نام «کلود» آشنا میشود که با توصیههای بکر و متفاوتش به او کمک میکند تا راه رسیدن به حس سرزندگی را پیدا کند.
روزمرگی در نگاه اول، بیماری بیخطری به نظر میرسد، ولی ممکن است آسیبهای بزرگی به افراد وارد کند: باعث شیوع مصیبت زندگی، سونامی ابهام روحی، بادهای مالیخولیایی فاجعهآمیز میشود. خیلی زود لبخند در معرض انقراض قرار میگیرد! نخندید، این حقیقت دارد! این پدیده هرچه بیشتر گسترش یابد، به افراد بیشتری آسیب میزند. روزمرگیای که خوب مهار نشده باشد میتواند سطح اخلاق کشور را به طور محسوسی کاهش دهد.
رسانهها از اولین رمان رافائل ژیوردانو (Raphaelle Giordano) با عنوان «پدیدۀ دنیای نشر» یاد میکنند. برای کتاب اول یک نویسنده، کمتر پیش میآید که در باکس آفیسهای معتبر ادبی همتراز و بعضاً بالاتر از نامهایی چون گیوم موسو و مارک لوی قرار بگیرد. جالب است بدانید که این کتاب همچنان در میان پرمخاطبترین آثار قرار دارد و تاکنون بیش از دو میلیون نفر آن را خریداری کردهاند.
این اثر حال آدم را خوب میکند و به بیشتر از سی زبان زندۀ دنیا ترجمه شده است. همچنین قرارداد ساخت فیلمی با اقتباس از این رمان، به تهیه کنندگی یان زنو و لوران زیتون منعقد شده است. کریستوف مانژل در مترونیوز دربارۀ این رمان نوشته است: هرچه زودتر این کتاب را بخوانید زیرا یک زندگی بیشتر نداریم.
بخش هایی از متن کتاب . . .
در تمام مدتی که داشتیم بالا میرفتیم، هرچند که بالن تقریباً بدون تکان و حرکت ناگهانی بود، اما دست کلود را رها نکردم. سرانجام از اینکه میدیدم کمتر از آنچه که خیال میکردم سرم گیج میرود متعجب شدم. احساس میکردم توی دلم خالی شده است. دهانم خشک شده بود و دستانم میلرزید، اما من آنجا بودم و همه چیز تحت کنترلم بود.
تجربۀ فوقالعادهای بود و دیدن مناظر از آن بالا نفس آدم را بند میآورد. آنقدر زیبا بود که اشک در چشمانم جمع شد. آن بالا، تازه فهمیدم دارم چهکار میکنم. میتوانستم تا صدوپنجاه متری زمین بالا بروم. میتوانستم ترسهایم را زیر پا بگذارم! یک جور احساس غرور شادیبخشی وجودم را فراگرفت و لبخندی کنترل نشدنی گوشۀ لبهایم نقش بست.
همان لحظه کلود در گوشم گفت: لنگر بنداز کامی، لنگر بنداز...
وقتی دید متوجه منظورش نمیشوم برایم اصل لنگراندازی مثبت را توضیح داد؛ تکنیکی بود که با استفاده از آن هرگاه میخواستیم حالت جسمی یا روحی خود در لحظهای شاد را دوباره تجربه کنیم، آنلحظه را به یاد میآوردیم. ابتدا باید لنگر مربوط به لحظۀ باشکوهی از زندگیام را تعیین میکردم. سپس یک واژه، تصویر و یا حرکتی را برای آن لحظۀ خوش و پر از آرامش در نظر میگرفتم. آن روز، در آن بالن تصمیم گرفتم انگشت کوچک دست چپم را محکم فشار بدهم.
دیدگاه خود را بنویسید