آنا چهار کودک به دنیا آورد که دو تای آنها از دنیا رفتند و پدر نویسندهشان را برای همیشه داغدار کردند. او شاهد قرضها، آلام و حملههای متعدد صرع به همسرش بود. شاهدِ سودجویی نزدیکان از درآمدِ او. او با داستایفسکی به اروپا رفت تا از طلبکاران بگریزند و او ابله را بنویسد. آنا که داستایفسکی «کبوترکِ من» مینامیدش، او را حمایت کرد تا خود ناشر آثاری باشد که چاپچیهای طماع به رقم پایین از شوهرش میخریدند و روزاروز از قبالِ آنهاثروتمندتر و وقیحترمیشدند. آنا خود را وقفِ مردِ تبعیدی کرد و تا آخرین لحظهٔ حیاتش کنار او بود. آنا معجزهٔ زندگی نویسنده بود.
تقدیر چنین بود او نزدیک سی سال بعدِ داستایفسکی زنده بماند و تمام جزییاتِ زندگیشان را روایت کند. این کتاب که از روسی با انبوهی از جزییات ترجمه شده شرحی دقیق از بسیاری جزییات رمانهای داستایفسکی را در خود دارد و چرایی برخی رخدادهای این روایتها. بیتردید هیچ کتابی چنین دقیق و هیجانآور نیست دربارهٔ مردی که به قول آنا فشاری خردکننده را برای رستگارکردن خود تحمل کرد. آنا کمی پیش از استقرار بلشویکها (همان بلایی که داستایفسکی در رمان شیاطین (اجنه) برای روسیه پیشبینیاش کرده بود) از دنیا رفت و ممنوعشدن کتابهای همسرش را به دستور لنین و بعد استالین ندید.
حالا لنین و استالین مردهاند و داستایفسکی زنده است. آنا راوی این «زندهٔ» ابدیست.