کتاب غلامرضا غلامرضا را کشت | مهدی میرمحمدی
روایتی از بودن و نبودن غلامرضا تختی | نشر چشمه
ایران سال 1402

مهدی میرمحمدی در این کتاب قدم بزرگی برای نزدیکشدن به حقیقت بیغبار زندگی غلامرضا تختی برداشته است. در بخشی از متن کتاب آمده: «دهم شهریور 1341 زلزلهای شهرستان بوئینزهرا در استان قزوین را لرزاند. آن زمان، تختی بهتازگی و بعد از یک عمل جراحی و گذراندن دورهی درمانی از نیویورک به ایران بازگشته بود. در سیزده شهریور 1340 تختی به مجموعهی کیهان رفت و خبر داد که میخواهد فردا با دوستانش برای جمعآوری کمکهای مردمی به نفع زلزلهزدگان از دوراهی یوسفآباد تا میدان راهآهن راهپیمایی کند. در جریان همین دیدار است که تختی با گزارشنویس کیهان ورزشی همصحبت میشود و از اشباعشدنش از کشتی و خداحافظی با تشک میگوید. گزارش کیهان ورزشی با این حرفهای تختی به پایان میرسد: «دنیای تازهی من شروع شده. میخوام برای مردم باشم. تو مایلی به من کمک کنی تا وظیفهی وجدانی خودمون رو در قبال زلزلهزدهها ادا کرده باشیم؟» اینچنین تختی برای جمع کردن کمک به خیابان میآید و صحنههای باشکوهی از همراهی مردم با قهرمان ثبت میشود. او ابتدا از طریق روزنامهی کیهان اعلام میکند که چهارشنبه، چهارده شهریور، گروهی از دوستان او در مسیر دوراهی یوسفآباد تا میدان راهآهن در هفده نقطه از شهر حضور خواهند داشت تا پذیرای کمکهای مردمی باشند. خودش نیز با دوستان ورزشکارش ساعت هشت صبح از دوراهی یوسفآباد به سمت میدان راهآهن خواهد رفت تا در میان راه، کمکهای مردمی را جمع کند.»