در بخشی از متن کتاب آمده است: دریدا در بخش اول مقاله خود، که نوعی تمهید برای ورود به بخش دوم و بررسی مشخص دیدگاه روسه است، بعضی نکات را مطرح میکند. مثلا اینکه از نظر روسه در امر ادبی زبان و معنا یکی است و صورت متعلق به محتوای اثر است، و به تعبیر گایتان پیکون برای هنر مدرن اثر نه بیان بلکه آفرینش است. از اینرو تخیّل در ایجاد این یگانگی، نقشی تعیینکننده دارد. تخیل قدرت میانجیگری یا سنتز میان معنا و لفظ، ریشه مشترک عام و خاص و نیز ریشه مشترک همه جفتهای دیگری که بدین شکل جدا شدهاند. منشأ تاریک این شاکلههای ساختاری و این الفت میان صورت و محتوا است که اثر و دستیابی به وحدت اثر را ممکن میسازد.
درباره "ژاک دریدا" فیلسوف فرانسوی، میتوان گفت که وی در حوزه فلسفه غرب، پساساختارگرایی، هرمنوتیک، نشانهشناسی و واسازی، مقالات و متون متعددی تولید کرده است. دریدا این باور ساختارگرایان را که معنا در ذات متن است، رد میکند. او نمیپذیرد که واژگان حامل و بارور معنایند، بلکه بر آن است که واژگان تنها به واژگان دیگر اشاره دارند. معنا وابسته به داننده است و نه متن، و زمانی بروز مییابد که مفسر با متن به گفتگو درآید.