کتاب شیر سیاه | الیف شافاک | ترجمه معصومه سعدی طحانی
بعد از عشق 🔸 انتشارات آتیسا | Black Milk Elif shafak
شافاک در کتاب شیر سیاه به بررسی دورهی پس از عشق، دورهای نابسامان و اندوهبار ولی گذرا در زندگی و مسائل زنان پرداخته و به دو صورت روایت شده است. یک قصه و یک گزارش که در دل رمان بیان شده. داستان کتاب مربوط به زندگی خود نویسنده و همهی بانوانی است که قصد دارند تشکیل زندگی داده، ازدواج کرده بچهدار شوند، ولی از این بابت اطمینان ندارند و مدام با خود در جدال هستند. شیر سیاه به بررسی زنان مختلف در طول تاریخ میپردازد، زنانی که اغلب شباهت زیادی با خود نویسنده دارند. نویسنده، در این اثر هیجانانگیز مراحل زندگی یک زن از جمله مجردی، عاشق شدن، ازدواج، بارداری، دوران افسردگی بعد از زایمان و بزرگ کردن کودکان و... را بیان میکند، او که خود مادر دو فرزند و فارغالتحصیل مطالعات زنان است، درگیریهای ذهنی و روحی یک زن را به با نگارشی جذاب به خوبی شرح داده و در نهایت به مخاطب این امید را میدهد که میتواند از پس این مشکلات برآمده و زندگی را دوباره به شکلی معجزهوار بازسازی و یا از نو شروع کند. او همهی آثارش را با این آرزو مینویسند که در ذهن ماندگار شده و ردی از خود باقی بگذارد، جز این کتاب که مانند نوشتهای روی آب است و همین که خوانده شود، فراموش خواهد شد. شیر سیاه، روایت سفر پرفراز و نشیب خود الیف شافاک (Elif Shafak) است. او با درک بهتر جنبههای مختلف و متناقض شخصیتش که هر کدام ویژگیهای خاص خود را داراست، به دنبال رسیدن به تعادلی میان این جنبهها و یا حداقل شخصیتی واحد است. نویسنده با در آمیختن تجربههای شخصی خود با زندگی نویسندگان بزرگی همچون سیلویا پلات، ویرجینیا وولف، آلیس واکر و زلدا فیتزجرالد، در جستجوی راه حلی کاربردی برای ناسازگاریهای مابین خلق هنری و اجرای کامل نقش مادری است، زیرا که شافاک، بعد از تولد اولین فرزندش، به افسردگی بعد از زایمان و بحران روحی سختی دچار شد. احساس گناه، اضطراب و دلهره در رابطه با اینکه آیا میتواند مادر خوبی باشد او را آسوده نمیگذاشت. به همین علت، از نوشتن دست کشید و باور خود، قدرت کلمات را به طور کامل از یاد برد.
بخش هایی از متن کتاب
یکی از بزرگ ترین مغلطه هایی که بنی آدم ساخته و پرداخته این است که چون تنهایی مخصوص خداست پس همه باید ازدواج کنند. چون زوج زوج سوار کشتی نوح شده ایم، دلیل نمی شود مجبور باشیم همه راه را زوج زوج طی کنیم.
قاعده ای هست که تا به امروز تغییر نکرده است: مردهای نویسنده را ابتدا «نویسنده» می بینند، بعد «مرد». اما زن های نویسنده را ابتدا «زن» می بینند، بعد «نویسنده».
این جهان بزرگ را باید مثل کتابی باز ببینی. مثل کتابی که در انتظار خواننده اش است. هر روزش را باید جداگانه خواند. نه روی گذشته باید تمرکز کنی، نه روی آینده. اصل این لحظه است. باید صفحه به صفحه پیش بروی.