سبد خرید
{{item.quantity}}
تعداد را بنویسید. بیش‌تر از 0 بنویسید. کم‌تر از {{item.product.variant.max + 1}} بنویسید.
{{item.promotion_discount|number}} تومان تخفیف
{{item.total|number}} تومان
مبلغ قابل پرداخت
{{model.subtotal|number}} تومان
ثبت سفارش
سبد خرید شما خالی است

کتاب روزی که شهید شدم | ابوالقاسم وردیانی

زندگی نامۀ داستانی جانباز شهید دکتر حسین حسن زادۀ نمین

از {{model.count}} نظر
☫ دفاع مقدس، انقلاب، شهدای حرم مقایسه
ویژگی‌ها
نویسنده
ابوالقاسم وردیانی
قطع / نوع جلد
رقعی اروپایی / شومیز کاور طلقی
تعداد صفحات
184
ناشر | Publisher, Brand
روایت فتح
شابک 13 رقمی | ISBN-13
978600330090-3
نوع کاغذ
بالک
  • {{value}}
قیمت:
0
140,000 تومان
محصول مورد نظر موجود نمی‌باشد.
زودترین زمان ارسال 29 مهر

زودترین زمان ارسال 29 مهر

قیمت‌وموجودی به‌روز

قیمت‌وموجودی به‌روز

ارسال‌باپست‌به‌سراسرکشور

ارسال‌باپست‌به‌سراسرکشور

گارانتی اصالت‌وبسته‌بندی ایمن

گارانتی اصالت‌وبسته‌بندی ایمن

اگر حالم بد باشد، بهشت زهرا هم نمی روم و اگر حالم خیلی بد باشد، دعای ندبه را هم توی خانه می خوانم. وقتی می روم بهشت زهرا، نمی توانم وارد قطعه ی شهدا بشوم. یاد یارانی که رفتند و فکر این که چرا من ماندم، حالم را خراب می کند. همان نزدیکی می ایستم و فاتحه می خوانم. گاهی هم می روم قبرستان «چیذر» و امامزاده علی اکبر. هم محلی ها و هم بازی های دوران کودکی ام شهیدان خاتمی، خرّمی، عطاری مقدم، بختیاری، منتظری و چند نفر دیگر همه توی امامزاده علی اکبر هستند. دیدارشان حالم را بهتر می کند
نویسنده
ابوالقاسم وردیانی
قطع / نوع جلد
رقعی اروپایی / شومیز کاور طلقی
تعداد صفحات
184
ناشر | Publisher, Brand
روایت فتح
شابک 13 رقمی | ISBN-13
978600330090-3
نوع کاغذ
بالک
موضوع و دسته بندی
زندگینامه / داستانهای جانباز شهید
مناسب برای گروه سنی | Reading age
تمامی سنین
شما هم درباره این کالا دیدگاه ثبت کنید
  • {{value}}
این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
دیدگاه خود را بنویسید.
توضیح اختصاصی

بخش هایی از متن کتاب

یک خمپاره خورد جلوی موتور. خمپارة بعدی خورد کنار ما. حس کردم یک چیز داغ رفت توی ران چپم.گرمی خون را که از بالای ران می‌سُرید و از روی زانو و ساق پام حرکت می‌کرد و توی گِتر شلوارم جمع می‌شد، حس می‌کردم.

      خونی برات نمونده بود مؤمن! کم‌کم داشتی شهید می‌شدی. کجا ترکش خوردی؟

به علی خرّمی نگاه کردم و زیر لب گفتم: ترکش نخوردم که! پام خورد به اگزوز موتور این‌جوری شد.

علی‌آقا به پای من اشاره کرد و با تعجب گفت:  پس این باندا رو برای خوشگلی بستن به رونت؟

دکتر نزدیک آمد و درحالی‌که نبضم را می‌گرفت، گفت: از پات عکس گرفتیم یه ترکش توی رونته پسرجان! چرا پرت‌وپلا می‌گی؟ می‌دونی تا حالا چن واحد خون بهت تزریق کردیم؟

انگار فایده‌ای نداشت. با خجالت جواب دادم:  با خرّمی که می‌اومدیم، توی سه‌راه ترکش خوردم. گفتم اگه بگم مجروح شدم برم می‌گردونن عقب، هیچی نگفتم!

مشاهده بیشتر

کتاب‌های پیشنهادی

«« تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به دیجی کتاب است. www.digi-ketab.ir »»
دسته‌بندی محصولات
همه محصولات 📖 کتاب
💡 🧠 توسعه فردی ⚙ مدیریت 🧡 رمان | Novel 💄 آرایشی و بهداشتی 💝 سلامت و تغذیه 📙 متفرقه و عمومی
☯ فلسفه و عرفان 🪔 👁️‍🗨️ متافیزیک 🛸 علم و تکنولوژی ☫ دفاع مقدس، انقلاب، شهدای حرم
💰︎ اقتصاد ⚖️ حقوقي (مجموعه قوانين)
♨️ کتاب های کمیاب و نایاب ❌ کتاب های زده دار و حراجی
👨‍🏫 کمک درسی و کمک آموزشی 📖 درسی ☑︎ کنکور کتاب های زبان ترکی (آذربایجانی)