فشنگ گذار دوید به سمت تانک تا برود بالا. گلولهای خورد به قمقمهام و از دستم رها شد. نشستم روی زمین، چشم گرداندم و دنبال فشنگ گذار گشتم. سرم را کمی این طرف و آن طرف کردم تا اینکه او را دیدم. پوتینهایش از کنار شنیِ تانک زده بود بیرون. رفتم بالای سرش، بیحرکت بود و خوابیده بود روی زمین... یک خواب طولانی! همه خوابشان میآمد، پلک که میزدی، یک نفر میخوابید. صورتت را برمیگرداندی چند نفر خوابیده بودند! خسته بودند...
نویسنده
حمید فاضلی
قطع / نوع جلد
رقعی اروپایی / شومیز
تعداد صفحات
168
ناشر | Publisher, Brand
روایت فتح
شابک 13 رقمی | ISBN-13
978600330444-4
نوع کاغذ
بالک
موضوع و دسته بندی
زندگینامه / داستانهای جانباز
مناسب برای گروه سنی | Reading age
تمامی سنین
شما هم درباره این کالا دیدگاه ثبت کنید
توضیح اختصاصی
در بخشی از متن این کتاب می خوانیم:
دستی برای آنها تکان می دهم و بعد می روم به سمت دوچرخه؛ صدای بسته شدن در نفربر را هم می شنوم. ترق، کوبیده می شود به هم! دوچرخه را برمی دارم و شروع به رکاب زدن می کنم. دوباره همان صدای قیژ قیژ رکاب، دوباره همان سکوت به وحشت آور شهر و مسیری که این بار باید تا انتهایش بروم. از توی پیاده رو، از لابه لای اجساد رکاب میزنم و وارد شهر میشوم. مدام باید فرمان را به این طرف و آن طرف بچرخانم! حواسم را جمع میکنم که از روی اجساد رد نشوم و بی اراده از روی پلی به سمت آسفالت خیابان هدایت می شوم. چیزی را زیر لاستیک دوچرخه، بی آنکه متوجه شوم له می کنم رد می شوم. بی درنگ می ایستم و نگاه می کنم به عقب. دست یک رزمنده است؟ دقیق می شوم! نه، نیست. یکی از همان منافق هایی است که ساعتی پیش کشتهام.
مشاهده بیشتر