کتاب “بیچارگان” (Poor Folk) که با نام “مردم فقیر و تیره بختان” نیز شناخته میشود، اولین رمان فئودور داستایفسکی است که در سال ۱۸۴۶ منتشر شد و تحسین و تمجید آنی هم منتقدین و هم مخاطبین را برای او به ارمغان آورد. شاهکار داستایفسکی که تصویری گزنده از جامعه و روانشناسی انسان است، در قالب نامه هایی رد و بدل شده میان دو شخصیتی روایت می شود که هر دو، در فقر و شرایط سخت زاغه های سن پترزبورگ گیر افتاده اند. ماکار، نویسنده ای است که تلاش می کند از این شرایط سخت جان سالم به در ببرد و باربارا، زنی خیاط است که حقوق بسیار پایینی دریافت می کند. این دو شخصیت عاشق هم هستند اما فقر به آن ها اجازه ی ازدواج را نمی دهد. ماکار و باربارا به دنبال کسب احترام دنیای پیرامون هستند اما نمی توانند در انجام این کار چندان موفق عمل کنند.
خلاصه داستان "بیچارگان" اثر فیودور داستایفسکی :
داستان “بیچارگان” از طریق تبادل نامهها بین دو شخصیت اصلی روایت میشود:
- ماکار دِووشکین (Makar Devushkin): یک کارمند دولتی پیر و فقیر، که در نامههایش با عنوان “عمو” خطاب میشود. او در سن پترزبورگ زندگی میکند و از نظر مالی و اجتماعی در وضعیت بسیار پایینی قرار دارد. ماکار به دخترعموی دور خود، واریا دوبْرو سِلووا (Varya Dobroselova)، که او نیز فقیر و در وضعیت دشواری زندگی میکند، نامه مینویسد.
- واریا دوبْرو سِلووا (Varya Dobroselova): دختری جوان و زیبا که یتیم است و به عنوان خدمتکار و همراه نزد زن مسنی به نام آنا فئودوروونا (Anna Fyodorovna) زندگی میکند. واریا نیز به ماکار نامه مینویسد و او را “عزیز من” یا “دایی” خطاب میکند.
این نامهها، زندگی روزمره، مشکلات، آرزوها و دردهای این دو شخصیت را به تصویر میکشند. ماکار، علیرغم فقر شدید و رنجهای فراوان، به واریا عشق میورزد و تلاش میکند تا از او حمایت کند، حتی اگر نتواند نیازهای او را برآورده سازد. او در نامههایش، مهربانی، دلسوزی و نگرانی عمیق خود را نسبت به واریا نشان میدهد، اما در عین حال، ضعفها، ترسها و احساس حقارت خود را نیز آشکار میسازد.
واریا نیز در نامههایش، از زندگی سخت خود، آزار و اذیتهایی که از سوی آنا فئودوروونا و دیگران متحمل میشود، و همچنین از احساسات پیچیدهاش نسبت به ماکار میگوید. او در ابتدا به ماکار به عنوان یک حامی و دوست نگاه میکند، اما با گذشت زمان، احساسات او نسبت به ماکار عمیقتر میشود و عشق و دلسوزی او را درک میکند.
داستان با وقایع تلخی ادامه مییابد. واریا مورد توجه مردی ثروتمند و قدرتمند به نام بایکوف (Bykov) قرار میگیرد. بایکوف که با آنا فئودوروونا نیز رابطه دارد، قصد ازدواج با واریا را دارد. واریا که راه دیگری برای نجات خود از فقر و مشکلات نمیبیند، تسلیم این ازدواج ناخواسته میشود.
ماکار با شنیدن این خبر، از شدت غم و ناامیدی فرو میریزد. او که نمیتواند واریا را نجات دهد، احساس شکست و حقارت شدیدی میکند. در نهایت، داستان با مرگ غمانگیز واریا (که ظاهراً در اثر بیماری و اندوه میمیرد) و نابودی کامل ماکار به پایان میرسد.
موضوع و ماهیت کلی داستان بیچارگان:
- فقر و بیچارگی: این رمان به شکلی بیپرده، فقر شدید، شرایط نکبتبار زندگی اقشار فرودست جامعه در سن پترزبورگ قرن نوزدهم را به تصویر میکشد.
- عشق و فداکاری: عشق پاک و فداکارانه ماکار نسبت به واریا، حتی در اوج استیصال، یکی از ستونهای اصلی داستان است.
- کرامت انسانی: داستایفسکی با نمایش رنجها و دردهای شخصیتهایش، به کرامت انسانی در شرایط سخت اشاره میکند.
- رابطه ارباب و بنده: رابطه بین واریا و آنا فئودوروونا، و همچنین تلاش بایکوف برای تصاحب واریا، نشاندهنده روابط نابرابر و ظالمانه در جامعه است.
- واقعگرایی روانشناختی: داستایفسکی در اولین اثر خود، توانایی شگرف خود در تحلیل روان شخصیتها و نمایش احساسات درونی آنها را به نمایش میگذارد.
“بیچارگان” داستانی است تأثیرگذار و تلخ که نشان میدهد چگونه فقر و شرایط اجتماعی میتواند زندگی انسانها را ویران کند، اما در عین حال، زیبایی عشق و فداکاری را نیز در تاریکترین لحظات به نمایش میگذارد.
دیدگاه خود را بنویسید