«شراره» نام رمانی بسیار به قلم «سعید حاجی اوقلی» نویسنده ایرانی و متولد 1338 است .
در یکی از روزهای گرم مرداد ماه سال یک هزار و سیصد و پنجاه و سه، بعد از ظهری گرم و خشک محل های که پانزده خانواده بیشتر در آن زندگی نمی کردند. کوچه ای بن بست. جنوب شهر تهران نزدیک ریل راه آهن تهران- اهواز، اواسط کوچه دو تا درخت میانسال توت بود که هیچ وقت میوه نداد و قد هر کدام از ارتفاع تک تک ساختمان های داخل کوچه بلندتر بود. وسط کوچه جوی آبی قرار داشت که یک سرش از زیر دیوار خانه انتهای کوچه به جایی رفته بود که نمیدانستم کجاست بیشتر محل جمع شدن زباله و سنگ ریزه هایی بود که هیچ وقت نتوانستم بفهمم که این سنگ ریزه ها از کجا می آیند و غلت زنان به کجا میروند.
زباله ها هم که حکایت از نوع غذاهای مصرفی افراد محله داشت بیشتر شامل پوست سیب زمینی، پیاز، بادمجان و چند قطعه استخوانی بود که بعضی وقت ها جلو عبور آب داخل جوی را که آرام ولی بایسته جریان داشت را می گرفتند. فردای هر روز میتوانستم از زباله هاى داخل جوى آب نوع غذا مصرفی ساکنان محله را حدس بزنم. آن روز من و شش تای دیگه از پسرهای محله طبق قرار ساعت دو و نیم بعد از ظهر تو ظل گرما جمع شدیم زیر سایه آن دوتا درخت توت، که هیچ وقت میوه ای از آن نصیب کسی نشده بود. چرای آن را هرگز نفهمیدم. تا اینکه بعدها که بیشتر درس خواندم بخصوص کتاب گیاه شناسی را، فقط گرم و میتونستم حدس بزنم که یا هر دو نر هستند یا هر دو ماده.
دیدگاه خود را بنویسید