سبد خرید
{{item.quantity}}
تعداد را بنویسید. بیش‌تر از 0 بنویسید. کم‌تر از {{item.product.variant.max + 1}} بنویسید.
{{item.promotion_discount|number}} تومان تخفیف
{{item.total|number}} تومان
مبلغ قابل پرداخت
{{model.subtotal|number}} تومان
ثبت سفارش
سبد خرید شما خالی است

کتاب معشوقه آخر | مهناز سید جواد جواهری (متن کامل)

انتشارات البرز

ویژگی‌ها
نویسنده
مهناز سید جواد جواهری
قطع / نوع جلد
رقعی/شومیز
تعداد صفحات
592
ناشر
البرز
شابک 13 رقمی | ISBN-13
978-9644425578
موضوع | subject
رمان ایرانی,داستان
  • {{value}}
قیمت‌وموجودی به‌روز

قیمت‌وموجودی به‌روز

ارسال‌سریع‌باپست‌به‌سراسرکشور

ارسال‌سریع‌باپست‌به‌سراسرکشور

گارانتی اصالت‌وبسته‌بندی ایمن

گارانتی اصالت‌وبسته‌بندی ایمن

«معشوقه آخر» رمانی فوق العاده زیبا و پرطرفدار به قلم «مهناز سید جواد جواهری» است که از سوی نشر البرز منتشر شده است . این رمان رمان تاکنون 15 بار در تیراژ های بالا تجدید چاپ شده است.  حال ربابه خانم بدتر شده بود . غیر از آب و کمی شیر که به اصرار به گلوی او می ریختند چیز دیگری نمی خورد . محمدعلی خیلی دلش می خواست برای بهبود او کاری کند اما دیگر هیچ کاری از دستش برنمی آمد . در این مدت دو بار همان دکتری را که در دربند طبابت می کرد با کلی قرض از این و آن به بالینش آورده بودند اما بی فایده بود. انگار که داروهایی که او تجویز می کرد به عوض آنکه در بهبود حال ربابه خانم اثر مثبت بگذارد حال او را از آنهم که بود بدتر می کرد
نویسنده
مهناز سید جواد جواهری
قطع / نوع جلد
رقعی/شومیز
تعداد صفحات
592
ناشر
البرز
شابک 13 رقمی | ISBN-13
978-9644425578
موضوع | subject
رمان ایرانی,داستان
گروه سنی | Reading age
تمامی سنین
کیفیت محصول | Grade level
+A
اصالت کالا
اصل
شما هم درباره این کالا دیدگاه ثبت کنید
  • {{value}}
این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
دیدگاه خود را بنویسید.
توضیح اختصاصی

بخش هایی از متن کتاب

محمدعلی از صبح زود رفته لود قلهک . قرار بود آفتاب زردی نشده برگردد اما با آنکه چند ساعتی از غروب می گذشت هنوز پیدایش نشده بود و جیران دلش شور می زد . با خودش فکر کرد شاید پدرش رفته شهر تا پس از چهل روز که از مرگ مادرش می گذشت مریم و فرشته که هنوز از ماجرا خبر نداشتند را به خانه برگرداند . جیران در همین افکار بود که از صدای تلنگری که به در باغ خورد از جا پرید . چادر سرش انداخت و با عجله خود را به در باغ رساند و کلون را برداشت و در را گشود .

کسی پشت در نبود . جیران سر خود را بیرون آورد و مبهوت به سمت راست نگریست که به جاده نیاوران منتهی می شد . همان طور که مبهوت نگاه می کرد از دور چشمش به گاری زوار در رفته ای افتاد که مرد غریبه ای با هیکلی قلچماق کنار آن ایستاده بود. جیران همان طور که به او خیره شده بود یک آن پدرش را دید که دست دراز کرد تا از گاری پیاده شود ولی هرچه سعی کرد نتوانست از جا بلند شود. جیران از دیدن این صحنه دیگر حال خودش را نفهمید و سراسیمهجلو دوید.

در حالی که نفس نفس می زد پرسید: چه اتفاقی افتاده آقا جان؟محمد علی که دید جیران هول شده است گفت:»نترس بابا جان موقع شیروانی کوبی نردبان زیر پایم در رفت افتادم
و پایم شکست. پیش از آنکه جیران چیزی بگوید گاریچی که تا آن لحظه ساکت و بی حرکت ایستاده بود با آن هیکل تنومندش دستی زیر زانوها و دست دیگر زیر سر باغبان باشی گذاشت و او را از جا بلند کرد. پیش از آنکه راه بیفتد به جیران که غمزده ایستاده بود گفت: لوازمی را که تو گاری است بیاور.

جیران دوید و جعبه نجاری و وسایل پدرش را از توی گاری برداشت و پیشاپیش آنان راه افتاد. پیش از آنکه مرد گاریچی به کلبه خرابه آنان برسد جیران تشک پدرش را میان اتاق پهن کرد و ملحفه سفید تمیزی روی آن گسترد. پیرمرد گاریچی خیلی آهسته باغبان باشی را روی تشک گذاشت. محمد علی صورتش از درد سرخ شده و قطره های عرق بر پیشانیش نشسته بود. پایش را با چوب بسته بودند. گاریچی پس از گرفتن سکه ای سیاه و خداحافظی از آنجا رفت. جیران همان طور که با ناراحتی به چهره پدرش می نگریست که از درد رنج می کشید با صدایی بغض آلود پرسید:»آخر چطور این اتفاق افتاد؟

مشاهده بیشتر

کتاب‌های پیشنهادی

«« تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به دیجی کتاب است. www.digi-ketab.ir »»
دسته‌بندی محصولات
همه محصولات 📖 کتاب
💡 🧠 توسعه فردی ⚙ مدیریت 🧡 رمان | Novel 💄 آرایشی و بهداشتی 💝 سلامت و تغذیه 📙 متفرقه و عمومی
☯ فلسفه و عرفان 🪔 👁️‍🗨️ متافیزیک 🛸 علم و تکنولوژی ☫ دفاع مقدس، انقلاب، شهدای حرم
💰︎ اقتصاد ⚖️ حقوقي (مجموعه قوانين)
♨️ کتاب های کمیاب و نایاب ❌ کتاب های زده دار و حراجی
👨‍🏫 کمک درسی و کمک آموزشی 📖 درسی ☑︎ کنکور کتاب های زبان ترکی (آذربایجانی)