🔴 مجموعه داستان
اسماعیل عباسی به عنوان عهدهدار ویرایش ادبی این کتاب، در ابتدای پاییز باب همایون مینویسد:
نوشتههای ساده، جذاب، پرتصویر و خواندنی محمد محمودی بی تعارف مثل ماشین افسانهای زمان خواننده را به هزارتوی زندگی محلههای شهری در دوردست زمان میبرند. محمودی که مهندس آرشیتکت است و مسلط به چم و خم معماری، بلد است در کنار صحنههای واقعی و ملموس، تخیلش را به خصوص درهالهای از یاد ماندههای آمیختهبهترسها و سایهروشنهای روزگارکودکی به کار بگیرد.
محمد محمودی، نویسنده این کتاب نیز در ابتدای آن اینگونه خود را معرفی میکند:
در ظهر روز بیست و پنجم فروردین ماه سال،1333 در ِ کوچه ِ پشت ِسدنصرالدین (امامزاده سید ناصرالدین) در خیابان خیام چشم به جهان گشودم، این کوچه حال شده ـ بصیرالعلومی ـ و آن وقتها اسمش کوچه خورشید بود (آقای خورشید متمول محل بود و در پاچنار قنادی داشت)، در طبقه اول خانهای که آجری بود با حیاط، باغچه پر درخت، حوض آب و پنجرههای بلند چوبی. مادرم دوست داشت اسم مرا ـ امیر ـ بگذارد. ولی اداره ثبت اجازه نداد چون امیر لقب بزرگان و خانواده سلطنتی بود و در دوران بعد از کودتای 1332 جزو ممنوعات اداره ثبت احوال بود. دفتردار اداره ثبت به پدرم پیشنهاد داد ـ اسم مرا محمد بگذارند و همین شد نام من.