این داستان کورالاین است که کوچکتر از سنش به نظر میآید و با خطرهای هولناکی روبهرو میشود. قبل از آنکه داستان به پایان برسد، کورالاین چیزی را که پشت آینه است، میبیند؛ با دستی شیطانی روبهرو میشود و رودر روی آن یکی مادرش میایستد؛ پدر و مادر واقعیاش را از دست سرنوشت شومی که بدتر از مرگ است، رها میکند و در شرایطی نابرابر به پیروزی میرسد. این داستان کورالاین است که پدر و مادرش را گم میکند و دوباره آنها را پیدا میکند و (کم و بیش) سالم فرار میکند.
وقتی کورالاین از دری میگذرد و وارد خانهای میشود که به طرز غریبی شبیه خانهی خودشان، حتی خیلی بهتر از آن است، همهچیز عالی به نظر میرسد. اما در آنجا مادرِ دیگری هست و پدر دیگری، و آنها از کورالاین میخواهند تا پیششان بماند و دختر آنها بشود. میخواهند او را تغییر بدهند تا برای همیشه پیششان بماند.
کورالاین باید از تمام هوش و شجاعت خود کمک بگیرد تا بتواند نجات پیدا کند و به زندگی عادیاش برگردد.
_____________
داستانی هیجانانگیز، بدیع، هولناک و در نهایت لطیف.
- واشینگتن پست
دیدگاه خود را بنویسید