حضور در وضعیت صفر | معجزه آفرینی با روش هواپونوپونو

نوشته جو ویتال (جو ویتالی) و هالیکالا هیولن ، ترجمه فهیمه فتحی ، نشر آتیسا

از {{model.count}}
تعداد
نوع
ویژگی‌های محصول
  • نویسنده: جو ویتالی
  • ترجمه: فهیمه فتحی
  • قطع / نوع جلد: رقعی / شومیز
  • تعداد صفحات: 246
  • نوع کاغذ: بالک سبک
  • ناشر: آتیسا
  • مناسب برای: تمامی سنین / بزرگسالان
  • کیفیت محصول | Grade level: +A
تعداد
نوع
فروشنده فروشنده: دیجی کتاب
آماده ارسال
ناموجود
248,000
71%
74,000 تومان
  • {{value}}
کمی صبر کنید...
فقط {{model.stock}} عدد مانده است.

کتاب حضور در وضعیت صفر دقیقا ادامه دهنده راه کتاب محدودیت صفر است درواقع می توان گفت این کتاب جلد دوم و تکمیل کننده ی کتاب محدودیت صفر است. در این کتاب جو وایتلی فرآیندها و شفادهنده های جدیدی را معرفی می کند و داستان های جدیدی را در این کتاب بازگو می کند.

محصولات مرتبط

معرفی کتاب محدودیت صفر شاهکار جو ویتال

نظر مولف کتاب

دکتر جو وایتلی نویسنده کتاب محدودیت صفر معتقد است که با رجوع به درون خود و پذیرش صد در صدی ‏مسئولیت‌ها وهمچنین با رسیدن به محدودیت صفر یعنی جایی که هچگونه محدودیتی وجود ندارد ‏می‌توان اکثر مشکلات را حل کرد و این کار را توسط روش هو اپونو پونو بیان می‌کند. حالت صفر را ‏که درآن هیچ محدودیتی وجود ندارد می‌توان به عشق خالص تفسیر کرد.‏

 

درباره ی کتاب

بگذارید این طور بگویم: هر کسی عینکی دارد که دنیا را از پشت آن میبیند. تمامی مذاهب، فلسفه ها، درمانها، نویسنده ها، سخنرانان، اساتید دنیا را از طریق چهارچوب ذهنی خاصی درک می نمایند. در این کتاب می آموزید که چگونه عینک جدیدی بزنید که از همه ی عینک های دیگر بهتر باشد. وقتی هم که در این کار موفق شوید به جایی میرسید که آن را محدودیت صفر می نامیم.

هو اوپونو پونو فرایند دست برداشتن از انرژیهای سمی درون و اجازهٔ تأثیر دادن به افکار، گفتار، کردار و اعمال الهی است به طور خلاصه به معنی درست کردن اشتباهات، فرایند استغفار، ‏توبه و تحول است.‏

مسئولیت پذیری

همیشه می دانستم که “مسئولیت کل” به این معنی است که من مسئولم برای همه ی کارهایی که انجام می دهم و هر آنچه که فکر می کنم . به نظر من همه ی مردم در مورد “مسئولیت کل” این طور فکر می کنند: ما مسئول آنچه انجام می دهیم هستیم نه آنچه که انجام می شود!

به طور کامل مسئولیت همه چیز در زندگی خود را بر عهده بگیرید. باید مسئولیت صددرصد زندگی ‏خود را بپذیریم بدون هیچگونه استثناء بهانه و یا راه گریزی.

مسئولیت کامل یعنی پذیرش همه چیز حتی ‏افرادی که همراه با مشکلاتشان به زندگی شما وارد می‌شوند، چون مشکلات آن‌ها مشکلات شما نیز ‏هست، آن‌ها در زندگیتان حضور یافته‌اند و اگر مسئولیت کامل زندگی خود را بپذیرید باید مسئولیت ‏کامل آنچه را هم که آنان تجربه می‌کنند قبول کنید.‏

4 عبارت مهم کتاب:

این چهار عبارت ساده را همیشه و بارها و بارها خطاب به قدرت برتر (خداوند) تکرار کنید.‏

  • دوستت دارم
  • متاسفم
  • مرا ببخش
  • متشکرم

‏(محدودیت صفر بسیار به تکرار این چهار عبارت تاکید دارد)‏

 

نکات محوری کتاب:

  • همیشه به همه چیز و همه کس انرژی مثبت بدهید.‏
  • در هر موقعیتی از خود عشق ساطع کنید.‏
  • خود را متحول سازید تا دنیا تحول یابد.‏
  • به هیچ کس آسیب نرسانید وهمه چیز و همه کس را دوست داشته باشید.‏
  • سخاوتمند باش دنیا پاسخ سخاوتت را خواهد داد.‏
  • افکار مسموم خود را پاک‌سازی و آن‌ها را با عشق جایگزین کنید. (کتاب بر این مورد نیز تأکید زیادی ‏دارد)‏
  • بلیت سفر به محدودیت صفر ذکر عبارت «دوستت دارم» است.‏

خلاصه کتاب محدودیت صفر شاهکار جو ویتال

در همایش اتحادیه ی کاربران هیپنوتیزم غرفه ای داشتم و قرار بود سخنرانی هم بکنم. از حضور در کنار آن افراد، خود واقعه، انرژی و شبکه ی آن لذت م یبردم. ولی اصلا آمادگی اتفاقی را که در آن روز افتاد و مسیر زندگی ام را تغییر داد نداشتم.دوستم مارک رایان در کنار من و در غرفه مشغول کار بود. او هم هیپنوتراپیست است. ذهن خیلی بازی دارد و کنجکاو نیز میباشد.شیوه ی بیانش هم عالی است و وقتی به موضوع کشف جنبههای مختلف زندگی و اسرار آن میرسد کلماتش بسیار اثرگذار می شوند. بارها گفتگوهایی داشته ایم که چندین ساعت به طول انجامیده اند. درباره ی افرادی که الگوی خود در درمانگری میدانیم از میلتون اریکسون گرفته تا شمنهایی که کمتر شناخته شده اند با هم صحبت نموده ایم. در جریان یکی از همین مکالمات بود که مارک باپرسشی مرا متعجب ساخت:تا حال چیزی راجع به درمانگری که حتی بدون دیدن آدم ها آنان راشفا داده است شنیده ای؟ سوالش مرا به حیرت وا داشت. درباره ی شفا دهندگان روحانی و کسانی که از راه دور شفا می بخشند چیزهایی شنیده بودم. ولی انگار مارک به چیز دیگری اشاره داشت.اویک روانشناس است و همه ی افراد بستری در یک بیمارستان روانی مخصوص جنایتکارهای دیوانه را بدون این که حتی یکی از آنها را دیده باشد شفا داده است. چه کار می کرده است؟ از یک روش شفابخشی هاوایی به اسم هو اوپونو پونو استفاده میکرده است. هو او چیچی؟ حداقل ده بار از مارک خواستم که آن اسم را تکرار کند. تاکنون آن را نشنیده بودم. مارک هم به اندازه ای راجع به ماجرا یا فرایند نمیدانست که بتواند بیش از آن چیزی به من بگوید. قبول دارم که کنجکاو شده بودم ولی در عین حال خیلی هم مشکوک بودم. فرض را بر این گذاشتم که این هم یک افسانه ی محلی است. شفای مردم آن هم بدون دیدن آنها؟ بله، همین طور است. در ادامه مارک ماجرای زیر را برایم تعریف نمود.شانزده سال بود که برای خودشناسی به کوه شاستا در کالیفرنیا می رفتم. یکی از دوستانم در آنجا کتابچه ای به من داد که هرگز فراموشش نمی کنم. با جوهر آبی بر روی کاغذ سفید چاپ شده و درباره ی این درمانگر اهل هاوایی و روشش بود. در طول این سالها بارها و بارها آن را خواندم. نحوه ی کارش را شرح نداده بود ولی تاکید داشت که او مردم را با استفاده از روشش شفا داده است . پرسیدم:  آن کتابچه کجا است؟  میخواستم آن را بخوانم. مارک پاسخ داد: نمی توانم پیدایش کنم. یک ندای درونی به من گفت که این را به تو بگویم. میدانم که باورت نمی شود. ولی من هم به اندازه ی تو از موضوع خوشم آمده است و می خواهم بیشتر بدانم. تا همایش بعدی یک سال گذشت. در طول آن ماه ها اندکی در اینترنت به دنبال او گشتم ولی نتوانستم درباره ی هیچ درمانگری که افراد را بدون مشاهده ی حضوری شفا داده باشد چیزی گیر بیاورم. می دانستم که مطالبی در مورد شفای از راه دور، که در آن شخص فرد دیگری را بدون این که حاضر باشد شفا می دهد، وجود دارد. ولی برداشت من این بود که این درمانگر اهل هاوایی چنین کاری نکرده بود. آن طور هم که بعدها یاد گرفتم در شیوه ی شفابخشی او اصلا فاصله ای وجود ندارد. به علاوه نمی دانستم هو اوپونو پونو را چگونه می نویسند و لذا جستجوی آن در اینترنت برایم دشوار بود. در نتیجه از فکر آن بیرون آمدم. در همایش بعدی مارک دوباره ذکری از آن درمانگر به میان آورد.پرسید:  چیزی راجع به او پیدا کردی؟ پاسخ دادم:  اسمش را که نمیدانم. طرز نوشتن آن را هم که بلد نیستم.در نتیجه چیزی پیدا نکردم. مارک وقتی گیر می دهد واقعاً گیر می دهد. لذا دست از کار کشیدیم، رایانه ام را از کیفم در آوردم، به اینترنت متصل شدم و به جستجو پرداختم. طولی نکشید که تارنمای اصلی و در واقع تنها تارنمای رسمی هو اوپونو پونو را یافتم. چرخی در آن زدم و به چند مقاله نگاهی انداختم. بینشی کلی نسبت به آنچه که قرار بود در آن فرو روم به دست آوردم.تعریفی از هو اوپونو پونو در آن بود:  هو اوپونو پونو فرایند دست برداشتن از انرژی های سمی درون و اجازه ی تاثیر دادن به افکار،گفتار، کردار و اعمال الهی است. به طور خلاصه هو اوپونو پونو به معنی تصحیح یا درست کردن اشتباه است. بنا به گفته ی بومیان باستانی هاوایی اشتباه از افکاری سرچشمه می گیرد که از خاطرات دردناک گذشته رنگ گرفته اند. هو اوپونو پونو راه یبرای رهایی از این افکار دردناک یا اشتباهات، که منجر به عدم تعادل و بیماری می شوند، عرضه میدارد بله، جالب است. ولی مفهوم آن چیست؟باز هم تارنما را به قصد دستیابی به اطلاعات بیشتری راجع به روانشناسی که بدون مشاهده ی افراد آنان را شفا داده بود زیر و رو نمودم و دریافتم که نوع امروزی شده ی هو اوپونو پونو هم وجود دارد که به آن  شناخت خود از طریق هو اوپونو پونو  میگویند.حتی تظاهر هم نکردم که معنی آن را درک میکنم. مارک هم همین طور. داشتیم به اتفاق هم فقط کشف می نمودیم. رایانه نیز همچون اسبی بود که بر آن سوار شده بودیم و در این سرزمین غریب با آن می تاختیم. به دنبال پاسخ بودیم و لذا مشتاقانه جستجو میکردیم.  در رویکردهای سنتی حل مساله و شفابخشی درمانگر با این باور کار را آغاز میکند که منبع مشکل در درون فرد و نه در خود درمان گر است. وی معتقد است که وظیفه اش یاری رساندن به فرد مقابل در حل مساله می باشد. آیا چنین باورهایی می توانند موجب تلف شدن نظاممند افراد در طول تاریخ حرفه ی شفابخشی شده باشند؟ به منظور حل موثر مساله درمانگر باید تمایل داشته باشد که 600 درصد مسئولیت ایجاد مشکل را قبول کند. یعنی او باید بپذیرد که منشا مشکل را در افکار اشتباه خود و نه در درون فرد بداند. ظاهراً درمانگران در نمی یابند که چرا هر بار مشکلی پدید می آید آنها هم در آنجا حضور دارند! پذیرش صد درصد مسئولیت به وجود آمدن مشکل به درمانگر اجازه می دهد که مسئولیت صد درصد حل آن را نیز قبول نماید. در رویکرد امروزی نهی هو اوپونو پونو، که توسط استاد الپااو، مورنا ناالماکو سیمیونا، شکل گرفته است، درمانگر قادر میگردد با استفاده از فرایند توبه، طلب بخشایش و تحول افکار اشتباه خود و فرد مقابل را به افکار کامل عشق متحول نماید.چشمان سینتیا اشکبار میشود. آهی میکشد و با صدایی لرزان میگوید نگران پسرم هستم. دوباره سراغ مواد مخدر رفته است.  در حین این که او ماجرای دردناکش را بر زبان میراند شروع به پاکسازی افکار اشتباه خودم، که منجر به مشکل او شده اند، میکنم. به تدریج که افکار اشتباه درمانگر، خانواده، بستگان و نیاکانش با افکار آکنده از عشق جایگزین میشوند در فرد مقابل، خانواده، بستگان و نیاکان او نیز جایگزین میگردند. فرایند امروزینه شده ی هو اوپونو پونو به درمانگر این امکان را میدهد که مستقیماً با منبع اصلی، که میتواند افکار اشتباه را به عشق مبدل سازد، کار کند. اشک هایش بند می آیند. چروک های دور لبش باز میشوند. لبخندی میزند و احساس راحتی در چهرهاش آشکار می گردد. می گوید نمی دانم چرا ولی حس میکنم که بهتر شدم . من هم علت آن را نمیدانم. زندگی به واقع جز برای عشق که همه چیز را میداند اسرارآمیز است. دست از این فکر بر میدارم و از عشق به خاطر همهی نعماتش تشکر می نمایم. برای حل مساله با استفاده از فرایند امروزی نهی هو اوپونو پونو درمانگر ابتدا باید خودش و ذهنش را به منبع اصلی متصل سازد. این همان چیزی است که دیگران آن را عشق یا خداوند می نامند. وقتی اتصال برقرار شد درمانگر از عشق درخواست مینماید که آن دسته از افکار اشتباه او را که منجر به بروز این مشکل شده اند ابتدا در خودش و بعد در فرد مقابل اصالح نماید. این درخواست در واقع انجام فرایندی از جانب درمانگر و به قصد توبه و استغفار است.  به خاطر افکار اشتباهی که داشته ام و این مشکل را برای من و فرد مقابل پدید آورده اند متاسفم. لطفاً مرا ببخش. عشق هم در پاسخ به این توبه و استغفار از طرف درمانگر فرایند مرموز تحول افکار اشتباه را آغاز مینماید. در این فرایند اصلاح روحانی عشق ابتدا احساسات نادرستی را که علت مشکل بوده اند، اعم از نفرت، ترس، خشم، سرزنش یا سر در گمی خنثی می سازد. سپس انرژی های خنثی شده را از افکار آزاد میکند و آنها را در وضعیت خال یا خالی بودن یا آزادی حقیقی رها مینماید. پس از این که افکار خالی و رها شدند عشق آنها را از خود پر می سازد. نتیجه؟ درمانگر انگار که از نو به دنیا آمده و در عشق غوطه ور شده است. با نو شدن درمانگر فرد مقابل و هر کس دیگری هم که در مشکل نقشی داشته است نو میگردند. ناامیدی در فرد مقابل با عشق جایگزین می شود و نور عشق به جای تاریکی می نشیند. آموزه های شناخت خود از طریق هو اوپونو پونو به افراد یاد میدهند که واقعاً که هستند و چگونه میتوانند لحظه به لحظه مشکلات را حل کنند، در این فرایند از نو به دنیا بیایند و در عشق نو ظهور گردند. آموزش با یک سخنرانی دو ساعته آغاز میشود. کلیاتی راجع به این که افکارشان چگونه به مشکلات روحانی، ذهنی، احساسی، جسمانی، روابط و مالی در زندگی خودشان و در زندگی افراد خانواده، بستگان، نیاکان، دوستان، همسایگان و وابستگانشان منجر می گردند ارائه می شود. دوره ای آموزشی در دو روز آخر هفته برگزار میگردند و کسانی که در آنها حضور یابند میآموزند که مشکل چیست، در کجا جای میگیرد، چگونه میتوان با استفاده از 15 روش حل مساله انواع مشکلات را حل نمود و چگونه می توان به خوبی از خود مراقبت کرد. در تمامی آموزشها هم بر پذیرش 600 درصد مسئولیت، هم در مورد خودشان و هم برای هر اتفاقی که در زندگیشان میافتد و هم برای حل مشکلات بدون کمترین تالش، تاکید می شود. معجزه ی فرایند امروزینه شدهی هو اوپونو پونو در این است که با استفاده از آن میتوانید هر لحظه خودتان را از نو ملاقات کنید و پس از هر بار به کارگیری فرایند و مشاهده ی معجزه ی نو شدن بیشتر قدردان خواهید شد. زندگی و روابطم بر اساس بینش های زیر می باشند:

  • دنیای مادی تجلی افکار خودم می باشد.
  • اگر افکارم سرطانی باشند موجب واقعیت مادی سرطان می شوند.
  • اگر افکارم کامل باشند واقعیت مادی لبریز از عشق را پدید می آورند.
  • مسئولیت صد درصد به وجود آمدن دنیای مادی اطرافم به شکلی که هست با خودم می باشد.
  • مسئولیت صد درصد اصالح افکار سرطانی که واقعیت بیمارگونه را به وجود آورده اند با خودم است.
  • چیزی خارج از خودم وجود ندارد. همهی امور به صورت افکاری در ذهنم می باشند.

مارک و من مقاله را خواندیم و در این فکر بودیم که کدام یک از دو نویسنده همان درمانگری است که به دنبالش می باشیم. چارلز براون یا این دکتر هو لن  نمی دانستیم. حدسی هم نمی توانستیم بزنیم. و این مورنا که در مقاله به او اشاره رفته بود دیگر کیست؟ و این که شناخت خود از طریق هواوچیچی دیگر چیست؟ باز هم در این باره خواندیم. چند مقاله ی دیگر هم یافتیم که اندکی ما را آگاهتر ساختند. جمالت روشنگری در آنها بود. مثل:  در شناخت خود از طریق هو اوپونو پونو به مشکل به صورت مصیبت نگریسته نمیشود بلکه موقعیتی به حساب می آید. مشکالت فقط بازپخش خاطرات گذشته هستند و بدین علت به نمایش در می آیند که یک بار دیگر هم بتوانیم با چشمان عشق ببینیم و بر اساس شهودی که از او می گیریم عمل نماییم.  هر چند که کنجکاو شده بودم ولی آن را درک نمیکردم. مشکلات بازپخش خاطرات گذشته هستند ؟ چه شد؟ این نویسنده ها می خواهند چه چیزی را بیان دارند؟ اصلا این هوچیچی چگونه به آن درمانگری که مردم را شفا داده بود کمک کرده است؟ و اصلا این درمانگر کیست؟ مقاله ی دیگری به قلم گزارشگری به نام دارل سیفورد یافتم که در آن راجع به مالقات با پدید آورندهی هو اوپو چیچی نوشته بود. نامش مورنا بود و در زمره ی اساتید علوم باستانی هاوایی یا خازنان اسرار قرار داشت. مورنا برای کمک به شفا دادن مردم  از طریق خدایی که در درون هر کسی است  و در واقع امتداد خدای خالق می باشد از خدای خالقی که او را برگزیده ایم مسالت می نمود. شاید شما فهمیده باشید که منظورش چیست. ولی من که در آن هنگام نفهمیدم. مارک هم همین طور. ظاهراً این مورنا کلماتی شبیه به دعا بر زبان میرانده است که به شفای مردم کمک می کرده اند. به ذهنم سپردم که روزی آن دعا را بیابم. ولی الان کار دیگری داشتم  می خواستم آن درمانگر را بیابم و روش شفابخشیاش را بیاموزم. شوق بیشتر دانستن و مالقات با این شمن درمانگر موجب هیجان بیشتر و بیشتری در من می شد. با وجود این که مارک و من باید به غرفه ای که در همایش داشتیم باز می گشتیم ولی قید آن را زدیم تا به جستجوی خود ادامه دهیم. بر اساس نامه ایی که در مقاله و تارنما آمده بودند حدس زدیم که نام درمانگری که به دنبالش هستیم ایهالیاکاال هولن می باشد. عجب اسمی حتی نمی دانستم چگونه باید آن را تلفظ کنم و چگونه می توان او را یافت. در گوگل جستجویش کردیم و هیچ چیزی پیدا ننمودیم. به این فکر افتاده بودیم که این درمانگر، اسرارآمیز یا افسانه ای است و یا این که بازنشسته یا فوت شده است. رایانه ام را بستم و به محل همایش بازگشتم. ولی ماجرا تازه شروع شده بود. کسی که به بیرون بنگرد خواب می بیند و آن که درون را بنگرد بیدار می شود.  وقتی به خانه ام در حومه ی شهر آستین در ایالت تگزاس برگشتم دیدم که نمیتوانم فکر درمانگری را، که افراد را بدون این که آنها را ببیند شفا داده است، از سرم بیرون نمایم. شیوه اش چه بوده است؟ اصلا کیست؟ آیا ماجرا سراسر دروغ بوده است؟ اگر کسی به سابقه ی بیست و چند شهود در رشد فردی، که در کتاب های ماجراهای درونی و عامل جذب شرح داده شده اند بنگرد از این که نیاز دارم بیشتر بدانم اصلا تعجب نمیکند. همیشه کنجکاو بوده ام. هفت سال از عمرم را در محضر استادی که شخصیت خیلی بحث برانگیزی دارد صرف نمودم. با مشاوران، آگاهان، نویسندگان، سخنرانان، عرفا و ساحران ذهن صحبت کردهام. از آنجایی که کتابهای قبلیام موفق از آب در آمده اند میتوانم تمامی متخصصان شاخه های مختلف رشد انسانی را دوستان خود بدانم. ولی نمیتوانستم فکر آن درمانگر را از سرم بیرون نمایم. این یکی فرق داشت و راه جدیدی را برایم باز میکرد. باید بیشتر میدانستم. لذا بار دیگر به جستجو پرداختم. قبلا حتی کارآگاهان خصوصی را هم برای یافتن افراد گم شده استخدام کرده بودم. این کار را برای نگارش کتابی به نام هفت راز گم شده ی موفقیت که راجع به زندگی نابغه ی عالم تبلیغات یعنی بروس بارتون نوشتم انجام داده بودم. هر چند که باز هم حاضر بودم فردی حرفه ای را برای پیدا کردن دکتر هو لن استخدام نمایم ولی اتفاق عجیبی مانع از آن شد. در یکی از روزهایی که باز هم در جستجوی دکتر هو لن بودم نام او را در ارتباط با یک تارنما مشاهده نمودم. نمیدانم چرا آن را پیش از این و در جستجوهای قبلی ندیده بودم. به هر حال اکنون جلوی چشمم بود. هر چند که شماره تلفنی ذکر نشده بود ولی این امکان وجود داشت که برای مشاوره ی خصوصی از طریق رایانامه با دکتر هو لن تماس بگیرم. شیوه ی عجیبی برای درمان به نظر میرسید. اما در عصر اینترنت هر چیزی امکان دارد. از آنجایی که این بهترین راه تماس با او بود از طریق همان تارنما رایانامهای برایش فرستادم. نمی توانم بگویم که تا چه اندازه هیجانزده شده بودم. به دشواری می توانستم منتظر پاسخش بمانم. چه میخواست بگوید؟ آیا جمالت روشنگری برایم می نوشت؟ یا این که از طریق رایانامه مرا شفا میداد؟ آن شب به سختی خوابیدم. خیلی مشتاق بودم که پاسخش را ببینم. صبح فردا در جواب نوشته بود به خاطر درخواست مشاوره متشکرم. مشاوره ها معمولا از طریق اینترنت یا فاکس انجام می شوند. فردی که درخواست مشاوره می نماید اطلاعاتی راجع به موضوع از قبیل شرح مشکل یا نگرانی به من می دهد. بر اساس آن اطالعات مراقبه و پردازش مینمایم و هدایت الهی را می طلبم. سپس آنچه را که در مراقبه مییابم از طریق رایانامه به او اطلاع میدهم. مثلا امروز که به قصد صرف ناهار بیرون رفته بودم یکی از مشتریانم که وکیلی از اهالی هاوایی است اطلاعاتی را از طریق فاکس برایم فرستاد تا نگاهی به آنها بیاندازم. پس از پردازش آنها آنچه را که در مراقبه از عوالم بالا دریافت میدارم برایش ارسال خواهم نمود. رایانامه ی عجیبی بود. با عوالم باال حرف میزند؟ وکال او را استخدام میکنند؟ هنوز آن قدر نمیدانستم که بتوانم دربارهی خودش یا روشش قضاوت نمایم. ولی قطعاً مایل بودم که بیشتر بدانم. بلافاصله تصمیم گرفتم که از او برای یک مشاورهی رایانامه ای کمک بگیرم. 650 دلار برایم هزینه داشت که از نظر من اصلا به حساب نمی آمد. هر چه باشد بالاخره قرار بود از آن روانشناس معجزه گری که مدتها به دنبالش بودم چیزی بشنوم! هیجانزده شده بودم! کمی راجع به این که از او چه باید بپرسم اندیشیدم. وضع مالیام که خوب است. کتاب های زیادی نوشته ام، موفقیت های زیادی داشته ام، چندین خودرو و خانه دارم، شریک زندگی مناسب، سلامتی، شادی و چیزهایی را که بیشتر مردم به دنبال آنها هستند دارم. 85 کیلوگرم هم لا غر شده ام و هر چند که حس خیلی خوبی نسبت به خودم دارم ولی احتمالا باید 3-2 کیلوگرم دیگر نیز کم کنم. از آنجایی که فکر لاغر شدن ذهنم را مشغول نموده بود بر آن شدم که درباره ی همین موضوع از او مشاوره بخواهم. همین کار را کردم و ظرف 12 ساعت او این رایانامه را برایم فرستاد. از پاسخت متشکرم جو. وقتی نگاه کردم آوایی را شنیدم که می گفت حالش خوب است. با بدنت حرف بزن. به او بگو  همین طور که هستی تو را دوست دارم. به خاطر این که با منی از تو متشکرم. اگر فکر میکنی که با تو بدرفتاری نمودهام لطفاً مرا ببخش. متشکرم که مرا به این طرف و آن طرف میبری. به خاطر نفس کشیدن و تپیدن قلب نیز از تو متشکرم. در طول روز گه گاه درنگی کن و به ملاقات جسمت برو. بگذار این ملاقات آکنده از عشق و شکرگزاری باشد. جسمت را شریک خودت در زندگی و نه خدمتکارت بدان. با آن همان طور که با بچه ی کوچکی حرف میزنی سخن بگو. با اودوست باش. به مقادیر زیادی آب نیاز دارد تا بهتر بتواند کار نماید. شاید حس کنی که گرسنه ای ولی او بگوید که تشنه است. نوشیدن آب آبی رنگ خورشیدی خاطرات یا مشکلاتی را که در ذهن ناخودآگاه کودک  بازپخش می شوند متحول میسازد و به جسم اجازه می دهد که  دست از آنها بر دارد و اختیار خود را به خدا بسپارد . یک بطری آبی رنگ پیدا کن. آن را با آب لوله کشی پر کن. درب آن را با یک چوب پنبه ببند یا نایلونی بر سر آن بپیچ. بطری را به مدت حداقل یک ساعت در معرض نور خورشید یا نور لامپ رشته ای بگذار. آب آن را بنوش و پس از استحمام یا دوش گرفتن بدنت را با آن آب پاک کن. از آب آبی رنگ خورشیدی برای پخت و پز، شستشوی البسه و هر کار دیگری استفاده کن. حتی می توانی با آن قهوه یا شکلات داغ درست نمایی. رایانامه ات نوعی حس سادگی با خود دارد که هدیه ای غیر قابل وصف به شمار میرود. شاید روزی بتوانیم در حالی که هر دو در سفر به سوی خانهی خود هستیم یکدیگر را مالقات کنیم. برایت آرامشی بیش از درک همگان مسالت مینمایم. آرامش من. اندکی درباره ی پرواز و مدتی که طول کشیده بود تا از تگزاس به لوس آنجلس بیایم و از این قبیل امور پرسید. از همان لحظه ی اول از او خوشم آمد. چیزی در اعتماد به نفس خاموش و شیوهی پدربزرگانهاش وجود داشت که مرا به او نزدیک میساخت. دکتر هو لن دوست دارد سر وقت شروع کند. بلافاصله پس از آغاز همایش به من اشاره نمود. جوزف، وقتی چیزی را از رایانه ات پاک میکنی به کجا میرود؟ پاسخ دادم “اصلا نمی دانم.  همه خندیدند. مطمئنم که آنها نیز نمیدانستند. سپس از حضار پرسید وقتی چیزی را از رایانه پاک میکنید به کجا میرود؟  یک نفر فریاد زد  به سطل آشغال. دکتر هو لن گفت “دقیقاً. هر چند که هنوز هم در رایانه است ولی از جلوی چشم دور شده است. خاطرات شما نیز همین گونهاند. هنوز در وجودتان هستند و فقط به چشم نمیآیند. آنچه که میخواهید این است که آنها را کاملا و به طور دائمی پاک نمایید  هر چند که سخنانش به نظرم جالب میآمد ولی اصلا نمیدانستم که منظورش چیست و به کجا میخواهد برسد. اصلا چرا باید بخواهم که خاطراتم به طور دائمی پاک شوند؟ دکتر هو لن توضیح داد: دو راه برای زندگی دارید. راه خاطرات و راه شهود. خاطرات برنامه هایی قدیمی هستند که بازپخش میشوند. ولی شهود پیغامی است که از جانب الوهیت به شما میرسد. البد ترجیح میدهید که راه شهود را برگزینید. تنها راه گوش سپردن به پیغام الوهیت و دریافت شهود این است که تمامی خاطرات را پاکسازی نمایید. در واقع تنها کاری که باید بکنید پاکسازی است. چهار عبارت ساده را بارها و بارها، لاینقطع و خطاب به الوهیت تکرار می کنید.

  • دوستت دارم
  • متاسفم
  • مرا ببخش
  • متشکرم

معرفی جو ویتال یا جو ویتالی


بیوگرافی جو ویتالی

جو ویتال یا وایتلی نویسنده ی کتاب های پرفروش محدودیت صفر، حضور در وضعیت صفر، عبارت پنجم و عامل جذب کیست ؟

بیوگرافی، زندگینامه و لیست کتاب های دکتر جو ویتالی یا جو وایتلی

جو ویتال (متولد 29 دسامبر 1954) مدرس روحانی است که بدلیل حضورش در فیلم راز و نوشتن کتاب های عامل جذب، کتاب محدودیت صفر و کتاب حضور در وضعیت صفر مشهور شده است. هنگامیکه در خیابانهای دالاس کارتن خواب بود همواره مشتاق و علاقمند خواندن کتاب بود. کتاب های متافیزیک و تفکر مثبت او را به سمت استفاده از قانون جذب برای رشد و ترقی سوق دادند. جو ویتالی در حال حاضر در کنار همسرش نریسا ادن در استین تگزاس زندگی می کند.

جو وایتال در شهر نیلز در اوهایو متولد شد و در دبیرستان مک کینلی تحصیل کرد. به عنوان بازمانده سو رفتارهای خانگی، جو در سنین جوانی به کتاب خوانی علاقمند شد. او کتاب را منبع آرامش و خرد می دانست.

قبل از آغاز شغلش به عنوان یک کپی رایتر در هیوستون تگزاس، برای ادامه تحصیل به کالج دولتی کنت در شهر کنت اوهایو نقل مکان کرد. در سال 1984، جو ویتال اولین کتابش با عنوان ذن و هنر نوشتن را به رشته تحریر درآورد. در سال 1995، ویتال کتاب نوشته های هیپنوتیزمی را نوشت. جو وایتال در چندین فیلم از جمله آنرا برای همه چیز امتحانش کن، راز، در جستجوی زندگی متعادل، قطب نما، و کشف موهبت به عنوان کارشناس قانون جذب ظاهر شد همچنین برنامه miracle coaching (مربی گری معجزه) با هدف فراهم آوردن راهنمایی و کمک از طریق فرآیند قانون جذب توسط ویتالی تهیه شد. جو ویتالی همچنین در موسیقی هم سررشته داشته و با پانزده آلبوم به نام خودش شهرت دارد. ویتالی همچنین بازیگر فیلم راز بود که در 18 می 2015 منتشر شد.

اولین کتاب جو ویتال با عنوان ذِن و هنر نوشتن (Zen and the Art of Writing) در سال 1984 منتشر شد. 

سایر آثار او شامل عامل جذب، کلید و ایمان می باشد. 

ویتال همچنین برنامه های صوتی بسیاری از جمله آوای بلبل (nightingale_conant) ضبط کرده است. 

ویتالیکتابی درباره رازهای کسب و کار p.t barnum با عنوان کتاب هر دقیقه یک مشتری زاده می شود نیز نوشته است. در سال 2005، جو با نوشتن کتاب عامل جذب: 5 قدم آسان برای خلق ثروت (یا هر چیز دیگری) از درون و بیرون نویسنده پرفروشترین کتاب شد. ویتال همچنین کتاب هایی در زمینه بازاریابی و کسب و کار (نوشته های هیپنوتیزمی: چگونه مشتریان را تنها با کلامتان اغوا و ترغیب کنید، خرید ترانس: روانشناسی جدید فروش و بازاریابی) نوشته است.

در سالهای 2016، 2017 و 2018، ویتال چندین کتاب نوشته است با عناوین: 

معجزه: 6 قدم بسوی روشنفکری (2016)

 نقل قولهای قانون جذب (2017)

 همه چیز ممکن است (2018) 

و تازه ترین کتابش با عنوان کتاب عبارت پنجم.

جو ویتال در کتابهای محدودیت صفر و حضور در وضعیت صفر به تشریح هواپونوپونو که یک روش پاکسازی بومیان هاوایی است می پردازد.

نویسنده
جو ویتالی
ترجمه
فهیمه فتحی
قطع / نوع جلد
رقعی / شومیز
تعداد صفحات
246
نوع کاغذ
بالک سبک
ناشر
آتیسا
مناسب برای
تمامی سنین / بزرگسالان
کیفیت محصول | Grade level
+A

دیدگاه خود را بنویسید

  • {{value}}
این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
دیدگاه خود را بنویسید.
کمی صبر کنید...
اشتراک‌گذاری
این کالا را با دوستان خود به اشتراک بگذارید!