کتاب داستانهای مثنوی معنوی | معصومه گلشنی
ویژه نوجوانان 🔸 انتشارات کودکیار (یوشیتا)
📝 خلاصه کتاب داستانهای پندآموز مثنوی معنوی
این کار بازآفرینی و انتخاب مجموعهای از قصههای مثنوی معنوی است؛ مانند «قصه پادشاه و کنیزک»، «طوطی و بازرگان»، و «پیل در تاریکی» که در قالب زبانی روان و امروزی بازگویی شدهاند. هر داستان با شخصیتهای جذاب و موقعیتهای آموزنده، مفاهیم اخلاقی، معنوی و انسانی را منتقل میکند و نوجوانان را به تفکر و گفتوگو درباره ارزشهای زندگی دعوت میکند.
💡 آنچه در این کتاب خواهید خواند
- داستانهای منتخب مثنوی معنوی با زبانی ساده و روان
- پیامهای اخلاقی و آموزههای عرفانی برای نوجوانان
- شخصیتپردازی جذاب و موقعیتهای آموزنده
- پیوند فرهنگ و ادبیات کهن با ذهن نسل جدید
- مناسب برای مطالعه در محیط خانواده یا مدرسه
✒️ بخشهایی از متن کتاب
روزی روزگاری، در گوشهای از یک باغ بزرگ و سرسبز، مگس کوچک و بازیگوشی زندگی میکرد. مگس قصۀ ما عاشق ماجراجویی بود و دوست داشت به چشم دیگران خیلی بزرگ و مهم باشد. یک روز که درحال پرواز روی گلها بود، ناگهان چشمش به برگ خشکی افتاد که روی مقداری ادرار الاغ افتاده بود.
مگس که حسابی خوشحال شده بود، با غرور و هیجان روی برگ نشست.
کمی به اطرافش نگاه کرد و گفت: «این برگ حتماً یک کشتی بزرگ است و این آب جمعشده هم حتماً یک دریای پهناور! چقدر من خوششانس هستم که امروز ناخدای این کشتی شدهام!»
مگس کوچولو خودش را در لباس یک ناخدای شجاع تصور کرد که کلاهی بزرگ بر سر دارد و با یک فرمان طلایی، کشتی را هدایت میکند. او با هیجان داد میزد: «آهای مسافران، مواظب باشید! طوفان شدیدی در راه است! اما نگران نباشید، من ناخدای شجاعی هستم و شما را سالم به مقصد میرسانم.»
مگس کوچک شروع به خیالپردازی کرد و با خودش گفت: «من با این کشتی درحال عبور از دریاهای پرماجرایی هستم. شاید دزدان دریایی هم به ما حمله کنند!»
همانطور که مشغول خیالپردازی بود، باد ملایمی وزید و برگ را کمی به حرکت درآورد. مگس با خوشحالی فریاد زد: «وای! کشتی به راه افتاد. حالا این منم که باید کشتی را درست هدایت کنم تا به مقصد برسیم.»
اما چیزی که مگس نمیدانست این بود که این “کشتی” او درواقع فقط یک برگ خشک بود که روی مقداری ادرار الاغ افتاده بود! او آنقدر در خیالهای خودش غرق شده بود که واقعاً فکر میکرد ناخدای یک کشتی وسط یک دریای بزرگ است.
آن مگس بر برگ کاه و بول خر
همچو کشتیبان همی افراشت سر
گفت من دریا و کشتی خواندهام
مدتی در فکر آن میماندهام
اینک این دریا و این کشتی و من
مرد کشتیبان و اهل و رایزن
در همین هنگام پروانه از آنجا رد میشد، با تعجب به مگس نگاه کرد و گفت: «آهای مگس کوچولو، داری چهکار میکنی؟»
مگس با غرور پاسخ داد: «من ناخدای این کشتی بزرگم! الان درحال عبور از یک دریای پهناورم!»
پروانه بلند خندید و گفت: «اما اینکه فقط یک برگ خشک روی ادرار است، نه دریا!»
مگس که هنوز در خیال خودش غرق بود، به پروانه توجهی نکرد و گفت: «تو نمیفهمی! اینجا کشتی من است و من ناخدای این کشتی بزرگ هستم!»
اما واقعیت این بود که دنیای مگس خیلی کوچکتر از آن چیزی بود که فکر میکرد.
“مولانا این حکایت را برای توصیف آدمهایی نوشته است که ادعای بزرگی در علم و معرفت دارند؛ اما درواقع نادان و کوتهفکر هستند. دنیای آنها آنقدر کوچک است که به اندک دانش یا مهارتی که دارند، مغرور میشوند و مثل این مگس در تخیلاتشان زندگی میکنند.”
🎯 این کتاب به چه کسانی پیشنهاد میشود؟
- نوجوانان بالای ۱۲ سال
- علاقهمندان به ادبیات کهن و معنوی ایران
- والدین و مربیانی که به آموزش مفاهیم اخلاقی اهمیت میدهند
- علاقهمندان قصههای آموزنده و الهامبخش
👥 مخاطبان این کتاب چه گروه سنی هستند؟
- نوجوانان بالای ۱۲ سال و جوانان
- مناسب برای استفاده در مدارس و محیطهای آموزشی-فرهنگی
تصاویری از متن کتاب
👤 آشنایی جلالالدین محمد بلخی (مولانا)
جلالالدین محمد بلخی (مولانا)، شاعر و عارف بزرگ قرن هفتم هجری، از برجستهترین چهرههای ادبیات و فلسفه عرفانی جهان اسلام است. اثر بزرگ او، مثنوی معنوی، مجموعهای شش دفتره از داستانهای تمثیلی و آموزههای عرفانی است که قرنها الهامبخش خوانندگان بوده است. نسخه حاضر، با بازنویسی ساده و روان، تلاش دارد پلی میان شاهکار مولانا و ذهن و زبان نوجوانان ایجاد کند.