کتاب قهوه‌ی سرد آقای نویسنده (رمان) روزبه معین نشر نیماژ

روزبه معین (زاده ۳ مرداد ١٣٧٠ تهران)، نویسنده، رمان نویس، نمایش نامه نویس، و کارتونیست اهل ایران است. او فعالیت حرفه ای خود را با نوشتن نمایشنامه آغاز کرد و سپس به نوشتن رمان روی آورد.بنا بر اظهاراتش نوشتن را از دوران کودکی آغاز کرده و در دوران نوجوانی به کاریکاتور و کارتون علاقه مند شده که این هنر او را به سمت خلق چهره ها و شخصیت های مختلف هدایت کرده است. به گفته خودش همواره آدم تنهایی بوده و از تنهایی لذت می برد. معین لیسانس مهندسی شیمی از دانشگاه اراک دارد و تحصیلات متوسطه خود را دردبیرستان البرز به پایان رسانده است. چندی از نمایشنامه های شاخص این هنرمند در دوران دبیرستان و دانشگاه به روی صحنه رفته است. او در کنار نویسندگی در زمینه های مختلف هنری از جمله طراحی و شخصیت پردازی کارتونی (کاریکاتور)فعالیت می کند.وی همزمان با تحصیل در دانشگاه، دوره های تئاتر و نویسندگی را نیز گذراند. فعالیت حرفه ای خود را به عنوان نویسنده با نمایشنامه نویسی آغاز کرد. معین از سال ۱۳۹۲ شروع به نوشتن رمان قهوه ی سرد آقای نویسنده کرد و در سال ۱۳۹۶ آن را به چاپ رساند و خیلی سریع تبدیل به یک رمان پرفروش شد.اولین رمان روزبه معین به نام «قهوه ی سرد آقای نویسنده» در اردیبهشت ۱۳۹۶ منتشر شد و در جشن امضای اول آن در کمتر از دو ساعت چاپ اول کتاب به اتمام رسید و در جشن امضای دوم، با استقبال خوبی مواجه شد و مشتاقان قهوه ی سرد آقای نویسنده ۷ ساعت در انتظار خرید کتاب ماندند.همچنین این رمان در بیست روز اول چاپش به طور متوسط روزانه هزار جلد فروش داشت.

کتاب قهوه‌ی سرد آقای نویسنده (رمان) روزبه معین نشر نیماژ


روزبه معین نویسنده جوانی است که نوشتن را از کودکی آغاز کرد و در اولین تجربه جدی رمان نویسی به سراغ نوشتن کتابی تحت عنوان "قهوه سرد آقای نویسنده" رفت. نویسنده جوان "قهوه سرد آقای نویسنده" از روش جالبی برای جذب مخاطب استفاده کرد و با انتشار بخش هایی از کتاب در صفحه اینستاگرامش، اشتیاق به چاپ رسیدن این اثر را بیشتر از پیش کرد و مخاطبانی که بخش هایی از این کتاب را در صفحه آقای بازیگر مطالعه کرده بودند با اشتیاق بیشتری منتظر چاپ این اثر بودند. این کتاب، داستانی عاشقانه با مضمونی هیجانی و معمایی دارد که روایتی از زندگی پرفراز و نشیب یک نویسنده و دختر روزنامه نگار است. "آرمان" نویسنده همان جوان عاشق پیشه داستان است که دلباخته دختری می شود که برای آموزش پیانو به خانه همسایه در رفت و آمد است. نویسنده داستان که دلباخته دختری است که 15 سال از او بزرگتر است اما عشق سن و سال سرش نمیشود و از هر راهی برای بیشتر دیدن دختر استفاده میکند. آرمان 10 ساله کتاب روزبه معین نت های موسیقی دختری را عاشق او شده بود دستکاری کرد اما سرانجام سال ها بعد همان نت های دستکاری شده به شاهکاری تبدیل شد که در یک کنسرت توسط معشوقه اش به اجرا درآمد و آنجا بود که آرمان با تمام وجودش دلش میخواست عشق دوران کودکی اش و اتفاقی که باعث دستکاری آن نت های موسیقی شده بود را فریاد بزند اما .....

رضا صادقی به همراه  نویسنده کتاب قهوه‌ی سرد آقای نویسنده (رمان) روزبه معین نشر نیماژ

پشت جلد کتاب قهوه‌ی سرد آقای نویسنده قسمتی از متن کتاب آمده است:

بهم گفت: «تا حالا شکار رفتی؟» گفتم «نه.» گفت: «من قبلا می‌رفتم، ولی دیگه نمی‌رم، آخرین باری که شکار رفتم، شکار گوزن بود، خیلی گشتم تا یه گوزن پیدا کردم. من بهش شلیک کردم، درست زدم به پاش، وقتی رسیدم بالای سرش هنوز جون داشت، نفس می‌کشید و با چشم‌هاش التماس می‌کرد، زیباییش مسخم کرده بود، حس کردم که می‌تونه دوست خوبی واسه‌م باشه، می‌تونستم نزدیک خونه یه جای دنج واسه‌ش درست کنم. اما خوب که فکر کردم فهمیدم که این‌جوری اون گوزن واسه همیشه لنگ می‌زنه و هروقت من رو ببینه یاد بلایی می‌افته که سرش آوردم، از نگاهش فهمیدم بزرگ‌ترین لطفی که می‌تونم در حقش بکنم اینه که یه گلوله صاف تو قلبش شلیک کنم.» بعدش گفت: «تو هیچ‌وقت نمی‌تونی با کسی که بدجور زخمیش کردی دوست باشی.»

کتاب قهوه‌ی سرد آقای نویسنده (رمان) روزبه معین نشر نیماژ

کتاب قهوه‌‌‌ سرد آقای نویسنده ماجرای یک نویسنده به اسم آرمان روزبه و یک دختر روزنامه‌نگار را روایت می کند. اینکه شخصیت اول داستان، خود یک نویسنده باشد جذابیت یا به‌طور دقیق‌تر پیچیدگی‌های خاصی به داستان اضافه می‌کند. نویسنده‌ی داستان ما (آرمان)، در کودکی عاشق دخترپیانو نوازی می‌شود که ۱۵ سال از خود بزرگتر است. دختر پیانو نواز برای یادگیری پیانو به خانه‌ی پیرزنی در همسایگی آرمان می‌آمد. آرمان برای اینکه معشوقه‌اش بعد از یادگیری پیانو دیگر به‌سراغ پیرزن نیاید و او را از دیدنش محروم سازد، نوت‌های موسیقی دختر رویاهایش را جابجا می‌کند. بیست سال بعد آرمان در کنسرت همان دختری که  در دوران کودکی معشوقه‌اش بود، متوجه می‌شود که شخصی با نام ابی، که زمانی از دوستان نزدیک آرمان بود، خاطرات کودکی اورا دزدیده و خود را بجای آرمان جا زده بود. آرمان تلاش میکند که نقشه های پلید ابی رو رسوا کند اما در این راه با مشکلات بزرگی مواجه می‌شود، تا جایی که کار نویسنده‌ی داستان ما به تیمارستان کشیده می‌شود. در تیمارستان با شخصیت‌های جالبی آشنا می‌شود که فضای داستان را با جذابیت‌های جدیدی همراه می‌کند.

بریده کتاب قهوه سرد آقای نویسنده

من چند سال پیش دیوانه‌وار عاشق شدم،وقتی که فقط ده سال داشتم؛ عاشق یه دختر لاغر و قدبلند شدم که عینک ته‌استکانی می‌زد و پانزده سال از خودم بزرگتر بود! اون هرروز به خونه پیرزن همسایه می‌اومد تا پیانو یاد بگیره.از قضا زنگ خونه پیرزن خراب بود و معشوقه‌ی دوران کودکی من،زنگ خونه ما رو می‌زد،منم هرروز با یه دست لباس اتو کشیده می‌رفتم پایین و در رو واسش باز می‌کردم،اونم میگفت: «ممنون عزیزم!» لعنتی چقدر تو دل برو می‌گفت عزیزم!

پیرزنِ همسایه چند ماهی بود که داشت آهنگ «دریاچه قو» چایکوفسکی را بهش یاد می‌داد و خوشبختانه به اندازه‌ی کافی بی‌استعداد بود که نتونه آهنگ رو بزنه، به هر حال تمرین رو بی‌استعدادی چربید و داشت کم کم یاد می‌گرفت. اما پشت دیوار، حال و روز من،چندان تعریفی نداشت، چون می‌دونستم پیرزنِ همسایه فقط بلده همین آهنگ «دریاچه قو» رو یاد بده و دیگه خبری از عزیزم گفتن‌ها و صدای زنگ نیست! واسه همین همه‌ی هوش و ذکاوت خودم رو به کار گرفتم.یه روز با سادیسمی تمام، یواشکی، ده صفحه از نت‌های آهنگ رو کش رفتم و تا جایی که می‌تونستم نت‌ها رو جابه‌جا کردم و از نو نوشتم و گذاشتمشون سر جاش.

یه صدایی تو گوشم داشت فریاد می‌کشید، فکر کنم روح چایکوفسکی بود!

روز بعد و روزهای بعدش دوباره دختره اومد و شروع کرد به نواختن «دریاچه قو» شک ندارم کل قوهای دریاچه داشتن زار می‌زدن، پیرزن فقط جیغ می کشید، روح چایکوفسکی هم تو گور داشت می‌لرزید! تنها کسی که لذت می‌برد من بودم، چون پیرزن هوش و حواس درست و حسابی نداشت که بفهمه نت‌ها دست کاری شده. همه چی داشت خوب پیش می‌رفت، هرروز صدای زنگ، هر روز ممنونم عزیزم و هر روز صدای پیانو بدتر از دیروز!

تا این‌که پیرزن مرد، فکر کنم دق کرد! بعد از اون دیگه دختره رو ندیدم!

ولی بیست سال بعد فهمیدم تو شهرمون کنسرت تکنوازی پیانو گذاشته.

یه سبد گل گرفتم و رفتم کنسرتش، دیگه نه لاغر بود و نه عینکی، همه آهنگ‌ها رو با تسلط کامل زد تا اینکه رسید به آهنگ آخر!

دیدم همون نت‌های تقلبی من رو گذاشت رو پیانو! این‌بار علاوه بر روح چایکوفسکی به انضمام روح پیرزن، تن خودمم داشت می‌لرزید؛ «دریاچه قو» رو به مضحکی هرچه تمام با نت‌های اشتباهیِ من اجرا کرد! وقتی که تموم شد سالن رفت رو هوا!

کل جمعیت ده دقیقه سر پا داشتن تشویق می‌کردن! از جاش بلند شد و تعظیم کرد و اسم آهنگ رو گفت اما اسم آهنگ «دریاچه قو» نبود! اسمش شده بود «وقتی که یک پسر بچه عاشق می شود»

فکر می‌کنم هنوزم یه پسر بچه‌ام!

کتاب قهوه‌ی سرد آقای نویسنده  روزبه معین نشر نیماژ


قسمت‌هایی از متن کتاب قهوه‌ی سرد آقای نویسنده


  • موسیقی بی‌شک یکی از مهم‌ترین و تاثیرگذارترین هنرهاست، وقتی موسیقی در روح و جانت می‌نشینه، می‌تونی وارد عرصه‌ی جدیدی از کشف زیبایی‌های دنیای هنر بشی و تازه متوجه می‌شی هرچیزی توی طبیعت آهنگ و موسیقی خاص خودش رو داره، حتا داستان‌ها. (کتاب قهوه‌ی سرد آقای نویسنده – صفحه ۹)
  • عاشق شدن مثل گوش دادن به صدای پیانو توی یه کافه‌ی شلوغ می‌مونه، اگه بخوای به اون صدای قشنگ گوش کنی باید چشم‌هات رو ببندی و از بقیه‌ی صداها بگذری و اون‌ها رو نشنوی، صدای خنده‌ها، گریه‌ها، به هم خوردن فنجون‌ها… تو واسه‌م اون صدای قشنگ بودی که من به خاطرش هیچ صدایی رو نشنیدم. (کتاب قهوه‌ی سرد آقای نویسنده – صفحه ۱۱)
  • انتظار کشیدن ترسناک‌ترین قسمت دوست داشتن واسه یه دختره، ترس از این‌که نیاد یا این‌که خیلی دیر بیاد، اما من فکر می‌کنم اگه یه روز به پسری علاقه‌مند بشم، خودم واسه به دست آوردنش تلاش می‌کنم، چرا؟ جواب خیلی ساده‌ست، من اون رو دوست دارم و می‌خوام با کسی باشم که دوستش داشته باشم، دوست داشته شدن به‌تنهایی واسه من کافی است. (کتاب قهوه‌ی سرد آقای نویسنده – صفحه ۲۳)
  • خطرناک‌تر از آدم‌هایی که هیچ کتابی نخوندن، آدم‌هایی هستن که فقط چندتا کتاب خوندن. (کتاب قهوه‌ی سرد آقای نویسنده – صفحه ۳۲)
  • در تیمارستان زمان به‌سرعت می‌گذشت و با این‌که فقط چند روز بود که به اون‌جا رفته بودم اما به‌اندازه‌ی چند سال پیر شده بودم، چون گذر عمر توی جایی که دوستش نداری همیشه زجرآور و طاقت‌فرساست، هر ثانیه‌ای که می‌گذره انگار ساعت‌های زیادی رو از دست می‌دی و عقربه‌ها تکه‌های وجودت رو با خودشون می‌برن، و از این بابت زمان به سرعت می‌گذشت چون بیرون از آسایشگاه توطئه‌ی وحشیانه‌ای علیه من در حال انجام بود، ابی دوست گذشته و دشمن امروز من خاطراتم رو دزدیده بود و من در حالی که بین سیم‌های خاردار، نرده‌های بلند و دیوونه‌ها گیر کرده بودم، کاری از دستم ساخته نبود. (کتاب قهوه‌ی سرد آقای نویسنده – صفحه ۱۲۱)
  • رئیس گفت: «اینو خوب می‌دونم که هیچ‌وقت نباید یه سوال رو واسه کسی تکرار کرد، مگه وقتی که مطمئن باشی طرف گوش‌هاش سنگینه، چون در غیر این صورت طرف داره به این فکر می‌کنه چه خزعبلاتی تحویلت بده، اگه می‌خواست راستش رو بگه قطعا همون اول می‌گفت.» (کتاب قهوه‌ی سرد آقای نویسنده – صفحه ۱۷۶)
  • مارال گفت: «هرکسی شاید یه آهنگ داشته باشه که مدت‌ها نتونه اون رو گوش بده. یه آهنگ که گذشته رو واسه‌ت تداعی می‌کنه و دلت نمی‌آد اون رو پاک کنی یا بندازیش دور، می‌ذاری اون گوشه کنارها بمونه، گاهی آهنگ‌ها لبریز از خاطره می‌شن و حرمت پیدا می‌کنن. مثل بعضی از آدم‌ها، درسته که شاید دیگه نتونی اون‌ها رو ببینی و باهاشون حرف بزنی، اما از زندگیت پاک نمی‌شن، چون فراموش‌شدنی نیستن، اون‌ها همیشه یه جای امن گوشه‌ی دلت دارن.» (کتاب قهوه‌ی سرد آقای نویسنده – صفحه ۱۹۱)
  • فکر می کنم که خدا سه چیز را با ذوق بیشتری آفریده، زن، هنر و عشق، اما در عجب که تو را با چه شور و حالی آفریده، زنِ هنرمندِ عاشق! (کتاب قهوه‌ی سرد آقای نویسنده – صفحه ۱۹۶)

جمع‌بندی معرفی کتاب قهوه سرد آقای نویسنده

کتاب قهوه سرد آقای نویسنده را اگر بخواهیم در یک جمله توضیح دهیم میتوانیم بگوییم «رمانی که عشق را با معما و هیجان مخلوط کرده است.» در طی خواندن رمان هیجان و حس ماجراجویی خواننده تقویت می‌شود، اثر روزبه معین به خوبی خوانندگان را ترغیب می‌کند که با شوق و هیجان منتظر فرجام داستان بمانند. در طول داستانی با دیالوگ‌هایی مواجه می‌شویم که می‌توان در آنها غرق شد، دیالوگ‌هایی که می‌توان آن‌ها را چندین‌بار خواند. بازی با ذهن خواننده و دیالوگ‌های زیبا، دو بازوی قدرتمند این رمان محسوب می‌شوند. به‌دلیل حس‌و‌حال عاشقانه و غمناکی که در روح کتاب نهفته است، افراد احساسی بهتر با کتاب خو گرفته و با شخصیت‌‌های داستان ارتباط عمیق‌تری برقرار می‌کنند.

پیش‌تر اشاره کردیم که قهوه سرد آقای نویسنده، اولین تجربه‌ی جدی روزبه معین است، بنابراین خطا‌های فنی و گاها متن های مبتدی‌گونه دور از انتظار نیست. بعضا متن رمان پایش را فراتر از حد واقعیت می‌گذارد و بیش‌از حد رویایی و دور از منطق و عقل می‌شود. منتقدین و حتی طرفداران این کتاب نیز در یک موضوع اشتراک نظر دارند؛ پایان بد داستان و راز سام در کتاب قهوه سرد آقای نویسنده! شاید بتوان گفت فرجام داستانی‌ که روزبه معین روایت می‌کند، بزرگ‌ترین نقطه ضعف این رمان باشد. از پایان بد قصه و راز سربه‌مهر سام که بگذریم، خلاقیت نویسنده در بازی‌دادن ذهن مخاطبین و دیالوگ‌های اثر‌گذار و فوق‌العاده، باعث می‌شود که این رمان حداقل ارزش یکبار خواندن را داشته باشد.

مشخصات ظاهری کتاب

شابک :
978-600-367-314-4
قطع :
رقعی
تعداد صفحه :
220
سال انتشار شمسی :
1400
نوع جلد :
شومیز
سری چاپ :
87

خرید کتاب قهوه سرد آقای نویسنده با تخفیف ویژه

خرید کتاب قهوه سرد آقای نویسنده با تخفیف


منابع:کافه کتاب .دیجی کافه کتاب.ویکی کتاب.ویکی پدیا