کتاب بامداد خمار | فتانه حاج سیدجوادی (پروین) | انتشارات البرز
bamdad-khomar 👤 fataneh-haj-seyed-javadi 📔
بخشهایی از متن کتاب بامداد خمار
دلم می خواست او را می دیدم که روی چوبها خم شده و به کار مشغول است. ولی همه جا ساکت بود. از پیچ کوچه پیچیدم. دو قدم جلوتر که رفتم، یکه خوردم. «سلام خانم کوچولو.» از روی مشتی الوار که در عقب مغازه چیده بودند پایین پرید. با همان شلوار دبیت مشکی و پیراهن سفید بلند که تا زانویش می رسید ... دوباره گفت: «سلام عرض کردیم ها!» بی اختیار به دو طرف خود نگاه کردم. هیچ کس نبود. «علیک سلام. شما ظهرها تعطیل نمی کنید؟» «وقتی منتظر باشم نه.» «مگر منتظر بودید؟» «بله.» «منتظر کی؟» «منتظر شما.» باز قلبم فرو ریخت. باز دل در سینه ام به تقلا افتاد. خدا را شکر که پیچه داشتم و او صورت مرا که شله گلی شده بود نمی دید ... با این همه باز با صدای آهسته پرسیدم: «کاری با من داشتید؟» «مگر شما نبودید که قاب می خواستید؟ خوب، برایتان ساخته ام دیگر.» از روی میز یک قاب کوچک برداشت و به طرف من دراز کرد ... گفتم: «ولی من که اندازه نداده بودم.» «خوب، شما یک چیزی خواستید، ما هم یک چیزی ساختیم دیگر. اگر باب طبع نیست، بیندازید زیر پایتان خردش کنید. یکی دیگر می سازم. بیشتر از یک هفته است که ظهرها اینجا منتظر می نشینم.» دو قدم دیگر برداشت و قاب را به سویم دراز کرد ... از حرکت او بوی چوب در اطراف پراکنده می شد و من تا آن زمان نمی دانستم چوب چه بوی خوشی دارد ... وای مگر می شد بوی چوب این همه مستی آفرین باشد؟ ... اختیار زبانم از دستم در رفته بود. گفتم: «شما که ظهرها خانه نمی روید زنتان ناراحت نمی شود؟» «من زن ندارم.» «کسی را هم نشان کرده ندارید؟» «چرا.» باز دلم فرو ریخت حالا راضی شدی دختر؟ این مرد دارد زن می گیرد و آن وقت تو، دختر بصیرالملک، این طور خودت را سکه یک پول کرده ای. باز زبان بی اختیارم گفت: «خوب به سلامتی، کی هست؟» توی دلم به خود گفتم آخر به تو چه دختر. دختر فلان الدوله، به تو چه مربوط که نامزد شاگرد نجار محله کی هست؟ گفت: «نوه خاله مادرم.» ... پرسیدم: «چقدر تقدیم کنم؟» «بابت چه؟» «بابت قاب» با غروری زخم خورده به طوری که جای بحثی باقی نمی گذاشت گفت: «ما آن قدرها هم نالوطی نیستیم.» «آخه» «آخه ندارد. ناسلامتی ما کاسب محل هستیم.» دو قطعه کوچک چوب از روی میز برداشت و گفت: «دو تا تکه چوب این قدری هم قابلی دارد که شما حرف پولش را می زنید؟ یادگار ما باشد قبولش کنید.» ... بی اراده دستم بالا رفت و پیچه را بالا زدم و به چشمهایش خیره شدم.
معرفی کتاب بامداد خمار | فتانه حاج سیدجوادی (پروین) | انتشارات البرز
خلاصه کتاب «بامداد خمار»
مهشید، دختر خانوادهای مرفه و سنتی، عاشق فرشید، نقاشی ساده از طبقهٔ پایین میشود. عشق آنها با مخالفت شدید خانوادهٔ مهشید روبهروست، اما او به خواست دل تن میدهد و برای مدتی با عشقش زندگی میکند. روایت رمان از نگاه مادرِ مهشید است که اکنون در پی سرگذشت دخترش، جوانی دیگر را از تصمیمی مشابه بازمیدارد. داستان با مرور خاطرات و شکستها، مفهوم پشیمانی را در قالب عشق و انتخابهای ناآگاهانه میکاود. «بامداد خمار» قصهای از عشق، طبقه، غرور و گذر زمان است؛ روایتی که از نگاه عاطفی، اجتماعی و فلسفی مانده است.
موضوع، دستهبندی و پیام اصلی کتاب «بامداد خمار» در یک نگاه
موضوع کتاب دربارهٔ فاصلهٔ طبقاتی و محدودیتهای فرهنگی در جامعهٔ سنتی ایران است. در دستهٔ ادبیات داستانی و رمان عاشقانهٔ اجتماعی قرار میگیرد. پیام بنیادین اثر این است که عشق، اگر در برخورد با واقعیتهای اجتماعی درک نشود، ممکن است از نیروی رهاییبخش به رنجی طولانی تبدیل شود.
آنچه در کتاب «بامداد خمار» خواهید خواند
- روایت پرکشش دوران جوانی مهشید و تصمیم پرمخاطرهاش
- توصیف دقیق فضای زندگی و روابط خانوادگی در ایران سنتی
- تقابل نسلها و برخوردهای فکری پدران و دختران
- نگاه روانشناسانه به عشق و استقلال زنان
ویژگیهای منحصربهفرد کتاب «بامداد خمار»
- قلم صمیمی و پرجاذبهٔ نویسنده
- شخصیتپردازی قوی و واقعی
- بازنمایی زن ایرانی در تقابل با سنت
- روایت دوخطی مادر–دختر با ساختار هشداردهنده
- اثرگذاری گسترده بر نسل خوانندگان دهههای ۷۰ و ۸۰
بخشهایی از متن کتاب - بامداد خمار
«موهایش که از جلو حلقه حلقه روى پیشانى اش غلتیده بود،تا آرنج دستش نمایان بود و رگ هاى آبى زیر پوست تیره بر امتداد عضلات سخت و کشیده مىدوید دوباره گفت:
-سلام عرض کردیم ها
بىاختیار به دو طرف خود نگاه کردم هیچکس نبود؛
– علیک سلام شما ظهرها تعطیل نمیکنید؟
– وقتى منتظر باشم نه.
– مگر منتظر بودین؟
– بله
– منتظر کى؟
– منتظر شما
باز قلبم فروریخت»«مگر از روی نعش من رد بشوی.»
«این طور حرف نزنید مامان، خیلی سبک است. از شما بعید است. شما که میدانید من تصمیم خودم را گرفتهام و زن او میشوم.»
«پدرت ناراضی است سودابه. خیلی از دستت ناراحت است.»
«آخر چرا؟ من که نمیفهمم. خیلی عجیب است ها! یک دختر تحصیلکردۀ به سن و سال من هنوز نمیتواند برای زندگی خودش تصمیم بگیرد؟ نباید خودش مرد زندگی خودش را انتخاب کند؟»
«چرا، میتواند. یک دختر تحصیلکرده امروزی میتواند خودش انتخاب کند. باید خودش انتخاب کند.
ولی نباید با پسری ازدواج کند که خیلی راحت دانشکده را ول میکند و می رود دنبال کار پدرش.
نباید زن پسر مردی شود که با این ثروت و امکاناتی که دارد، که می تواند پسرش را به بهترین دانشگاهها بفرستد، به او میگوید بیا با خودم کار کن، پول توی گچ و سیمان است.نباید زن مردی بشود که پدرش اسم خودش را هم بلد نیست امضاء کند. سودابه، در زندگی فقط چشم و ابرو که شرط نیست. پدر تو شبها تا یکی دو ساعت مطالعه نکند
کتاب «بامداد خمار» به چه کسانی پیشنهاد میشود؟
برای علاقهمندان آثار عاشقانهٔ اجتماعی، دوستداران ادبیات معاصر ایران، روانشناسان اجتماعی، و کسانی که در پی فهم روابط انسانی و خانوادگی در بستر فرهنگ ایرانی هستند.
مخاطبان کتاب «بامداد خمار» چه گروه سنی هستند؟
مناسب برای بزرگسالان و نوجوانان بالای ۱۶ سال که دغدغهٔ روابط انسانی، عشق، یا تصمیمگیری در برابر موانع فرهنگی دارند.
افتخارات و جایگاه بینالمللی کتاب «بامداد خمار»
- دهها چاپ پیاپی و فروش میلیونی در بازار کتاب ایران
- ترجمه به انگلیسی، ترکی و عربی
- مورد توجه منتقدان بهعنوان الگوی «رمان زنانهٔ ایرانی»
- موضوع چندین پایاننامه و پژوهش در حوزهٔ جامعهشناسی ادبیات
آشنایی با نویسنده کتاب «بامداد خمار» | فتانه حاج سید جوادی
____ فتانه حاج سید جوادی
فتّانه حاج سیّد جوادی ملقب به پروین (متولد ۱۳۲۴ درشهر کازرون، استان فارس) رماننویس سرشناس ایرانی است. کتاب «بامداد خمار» مشهورترین اثر این نویسنده است که نخستین بار در سال 1374 انتشار یافت و تاکنون نزدیک به 80 بار تجدید چاپ شده است و از آثار پرفروش و موفق ادبیات معاصر محسوب می شود. وی اصالتی کازرونی دارد اما از از کودکی در منطقه شمیرانات تهران بزرگ شده است. او بعدها با پزشکی ارتشی ازدواج کرد و مجبور شد برای زندگی به اصفهان برود. حاصل این ازدواج، دو دختر و یک پسر است که هر دو دختر دندانپزشک هستند.
_____ انتـشارات الـبـرز
برای مشاهده نقد و بررسی تحلیلی کتاب بامداد خمار کلیک کنید.

