حکایت علی بن بکار و شمس النهار یکی از داستانهای عاشقانه و تراژیک در هزارویک شب است که در دوره تاریخی-فرهنگی دوران عباسی (قرن ۸-۹ میلادی) روایت میشود. این حکایت به دلیل پرداخت روانشناختی به عشق ناکام و تقابل عشق با محدودیتهای اجتماعی، جایگاه ویژهای در ادبیات کلاسیک عربی دارد. این داستان معمولاً در شبهای میانی هزارویک شب روایت میشود و به عنوان نمادی از ناتوانی انسان در برابر ساختارهای سخت اجتماعی و سیاسی، در کنار داستانهایی مانند مجنون لیلی یا رومئو و ژولیت (در ادبیات غرب) قرار میگیرد.
خلاصه داستان «حکایت علی بن بکار و شمس النهار»
- علی بن بکار، جوانی زیبارو و اهل بصره، در سفری به بغداد با شمس النهار، کنیزکی فرنگیتبار و محبوبِ خلیفهٔ عباسی، آشنا میشود. دو نفر دلباختهٔ یکدیگر میگردند، اما عشق آنها به دلیل جایگاه شمس النهار به عنوان کنیز خلیفه و خطرات ناشی از خشم او، غیرممکن به نظر میرسد.
- آنها با کمک واسطههایی مانند ابوالحسن (دوست علی) و نُزهه (همدست شمس النهار)، به صورت پنهانی دیدار میکنند و نامه ردوبدل میکنند.
- با افشای رابطه، خلیفه از ماجرا باخبر میشود و شمس النهار را تحت نظر قرار میدهد. اضطراب و بیماری ناشی از دوری، علی بن بکار را از پا درمیآورد و شمس النهار نیز در غم او میمیرد. داستان با مرگ هر دو عاشق و سوگ دوستانشان به پایان میرسد.
درونمایهها:
- عشق ناکام و تقدیر تراژیک: تقابل عشق با ساختارهای قدرت و اجتماع.
- نقش زنان در نظام ارباب-بردگی: شمس النهار با وجود زیبایی و فرهیختگی، به عنوان کنیز، فاقد اختیار بر سرنوشت خویش است.
- خیانت و حسادت: برخی شخصیتهای فرعی (مانند خلیفه یا واسطهها) به عنوان موانع عشق عمل میکنند.
- مرگ به عنوان رهایی: مرگ عاشقان تنها راه رهایی از رنج جدایی تصویر میشود.
نکات ادبی:
- این حکایت برخلاف بسیاری از داستانهای هزارویک شب، فاقد عناصر جادویی است و بر واقعگرایی عاطفی تمرکز دارد.
- توصیفهای دقیق از فضای شهر بغداد، کاخ خلیفه و زندگی درباری، بازتابی از شکوه تمدن عباسی است.
دیدگاه خود را بنویسید