معرفی نویسندگان مشهور جهان که دیوانه بودند


به گفته‌ی بسیار از محققان و دانشمندان از جمله  دکتر دین کیت سیمونتون، استاد روانشناسی دانشگاه کالیفرنیا، افراد دارای خلاقیت بسیار بالا نسبت به افراد غیر خلاق، عموماً در مورد ابتلا به اختلالات روانی مستعدتر هستند و این اختلالات به طرز معناداری در بین این دسته از افراد نسبت به دیگران، شیوع و رواج بیشتری دارد. او این مفهوم را «پارادوکس نابغه‌ی دیوانه» نامیده است.

برخی از اولین تحقیقاتی که به ارتباط میان خلاقیت و بیماری روانی مربوط می شد، در سال 1987 میلادی به انجام رسید. دکتر «نانسی اندریسن» از دانشگاه «آیووا» به این نکته پی برد که بروز «اختلال دو قطبی» در «کارگاه نویسندگان آیووا» بیشتر از افراد حاضر در «گروه کنترل» بوده است. یه دهه بعد، دکتر «آرلوند لودویگ» از دانشگاه «کنتاکی» از طریق یک آزمایش تجربی به کاوش در رابطه ی میان اختلال روانی و تأثیرات فرهنگی پرداخت؛ یافته های او نشان داد افراد شاغل در حرفه های هنری بیشتر از افراد در شغل های غیر خلاقانه، مستعد داشتن اختلالات و بیماری های روانی هستند.

پژوهشگران در سال های اخیر، به ارتباطاتی میان شباهت های اعصاب شناختیِ بیماری های روانی، و خلاقیت در ذهن اشاره کرده اند. بیماری هایی همچون «اختلال دو قطبی» و «اسکیزوفرنی» (یا روان گسیختگی) ظاهرا در «لوب پیشانی» مغز تمرکز دارند. فعالیت غیرعادی در «لوب پیشانی» ممکن است باعث شود فرد ارتباطات و پیوندهایی عجیب را در ذهن خود شکل دهد—درست مانند همان پیوندهایی که اغلب در «شعر» و سایر قالب های «نویسندگی خلاق» یافت می شود. 

مطمئناً، تحقیقات نشان می‌دهد که بسیاری از نوابغ برجسته، به خصوص در عرصه‌ی هنر، در مراحل اولیه‌ی زندگی خود تجربیات عاطفی دل‌خراشی را پشت سر گذاشته‌اند (مانند طردشدگی اجتماعی، از دست دادن والدین یا ناتوانی جسمی) و بالطبع بی‌ثباتی ذهنی و عاطفی را در مراحل اولیه‌ی زندگی خود تجربه کرده‌اند.

 با این حال، این بدان معنا نیست که بیماری روانی عامل موفقیت آن‌ها بوده است. بسیاری از افراد موفق بدون اینکه مبتلا به اختلالات روانی باشند یا تجربیات سختی را در مراحل اولیه‌ی زندگی خود پشت سر گذاشته باشند به این موفقیت دست پیدا کرده‌اند و شواهد بسیار کمی وجود دارد که نشان دهد بیماری روانی بالینی و ناتوان‌کننده در رسیدن به موفقیت و خلاقیت تأثیر مثبتی دارد.

ما در این مقاله به تعدادی از نویسندگان بزرگ و مشهور دنیا که با این مشکل روبرو بودند اشاره می کنیم.


 چارلز بوکوفسکی (Henry Charles Bukowski) معرفی کتاب ها و بیوگرافی

 

چارلز بوکوفسکی


هاینریش چارلز بوکوفسکی (به انگلیسی: Henry Charles Bukowski) 

(زاده ۱۶ اوت ۱۹۲۰ - درگذشته ۹ مارس ۱۹۹۴) شاعر و داستان‌نویس آمریکایی متولد آلمان بود.

نوشته‌های بوکوفسکی به شدت تحت تأثیر فضای لس آنجلس، شهری که در آن زندگی می‌کرد قرار گرفت. او اغلب به عنوان نویسندهٔ تأثیرگذارِ معاصر نام برده می‌شود و سبک او بارها مورد تقلید قرار گرفته‌است. بوکوفسکی، هزاران شعر، صدها داستان کوتاه، و ۶ رمان، و بیش از پنجاه کتاب نوشته و به چاپ رسانده‌است.

در سال 1986، مجلهٔ «تایمز» بوکوفسکی را «قهرمان فرودستان آمریکایی» نامید.

«بوکوفسکی» شاعر و نویسنده ای آمریکایی بود که با لحنی جذاب و منحصر به فرد، درباره ی سختی های زندگی و اهمیت روراست ماندن با خویشتن می نوشت. او دروان کودکیِ بسیار سختی داشت و با «اختلال دو قطبی» مواجه بود. «بوکوفسکی» از دردهای عاطفی خود به عنوان منبع الهام اصلی برای خلق آثارش استفاده می کرد و به واسطه ی آشکار کردن تجریباتش در رابطه با اختلالات روانی، طیفی گسترده از مخاطبین در سراسر جهان را به خود جذب کرد. او در 73 سالگی بر اثر سرطان خون درگذشت. توانایی «بوکوفسکی» در بیان شخصی ترین و درونی ترین مشکلات خودش و انسان ها، دلیل اصلی محبوبیت او به شمار می رود. 

 

یکهو اتاق پر از نور شد. صدای تلق تلق و غرش می آمد. خط‌ ریل‌ قطار درست هم‌سطح پنجره ی اتاقم بود. یک قطار مترو هم آن جا ایستاده بود. ردیف چهره های نیویورکی را از پنجره ی اتاق دیدم که برگشته بودند و نگاهم می کردند. قطار چند لحظه ایستاد، بعد به راه افتاد. همه جا تاریک بود. بعد دوباره اتاق پر از نور شد. دوباره از پنجره به چهره ها نگاه کردم. این تصویر مثل وهمی از جهنم دوباره و دوباره تکرار شد. هر قطار پر از مسافری که می رسید، چهره های داخلش زشت تر، دیوانه تر و بی رحم تر از قبلی بود. نوشیدنی را سر کشیدم. وضع ادامه داشت: تاریکی، بعد روشنایی؛ روشنایی، بعد تاریکی. ته بطری را در آوردم و رفتم بیرون تا باز هم بخرم. برگشتم، لباس هایم را کندم، برگشتم به رختخواب. رفت و آمد چهره ها ادامه داشت؛ حس کردم دارم وهم و خیال می بینم. صدها ابلیس ملاقاتم کرده بودند، چیزی که خودِ شخص شیطان هم ممکن نبود تحمل کند. بیشتر نوشیدم.»—از کتاب «هزار پیشه»

 

معرفی آثار چارلز بوکوفسکی

از چارلز بوکوفسکی، شش رمان و تعداد زیادی داستان کوتاه به چاپ رسیده‌است:

  • پُستخانه (۱۹۷۱)
  • هزارپیشه (۱۹۷۵)
  • زن‌ها (۱۹۷۸)
  • ساندویچ ژامبون (۱۹۸۲)
  • موسیقی آب گرم
  • هالیوود (۱۹۸۹)
  • عامه پسند (بوکوفسکی)[۲](پالپ) (۱۹۹۴)

برخی از مجموعه‌های داستانی و اشعار او از این قرارند:

  • از چند قدمی یک تیمارستان ، مجموعه اشعار| ترجمه:(سپیده خداکرمی) | انتشارات مانیا هنر
  • نعوظ‌ها، انزال‌ها، نمایشگاه‌ها و قصه‌های عمومی جنون معمولی (۱۹۷۲)
  • زیباترین زن شهر (۱۹۸۳)
  • داستان‌های جنون معمولی (۱۹۸۳)

آثار بدون‌سانسور ترجمه شده در ایران توسط انتشارات چارلز بوکفسکی:

رمان:

  • زن‌ها، مترجم: آرش یگانه و گنجشک قرمز
  • پالپ [یا همان عامه پسند]مترجم: آرش یگانه
  • هزارپیشه، (رمان)، ترجمه‌ی وازریک درساهاکیان

مجموعه اشعار:

  • عشق سگی‌ست از جهنم، مترجم: مهیار مظلومی
  • وضعیت همیشگی، مترجم: شکیبا یزدی
  • مرغ مقلد برایم آرزوی خوشبختی کن، مترجم: مازیار ناصری

دیگر آثار:

  • ناخدا برای ناهار رفته و کشتی دست ملوان‌ها افتاده (مجموعه یادداشت)، مترجم" گنجشک قرمز
  • یک افسانه (شرح زندگانی چارلز بوکفسکی) مترجم: طاهر جام بر سنگ

 



 

لِو نیکلایِویچ تولستوی (Leo Tolstoy )  دیجی کتاب

لئو تولستوی

 لِو نیکلایِویچ تولستوی (Leo Tolstoy) (۹ سپتامبر ۱۸۲۸ - ۲۰ نوامبر ۱۹۱۰) فعال سیاسی-اجتماعی و نویسنده روس بود. تولستوی را از بزرگترین رمان‌نویسان جهان می‌دانند. او بارها نامزد دریافت جایزه نوبل ادبیات و جایزه صلح نوبل شد ولی هرگز به آنها دست نیافت.

رمانهای جنگ و صلح و آنا کارنینا که همواره در بین بهترین رمان‌های جهان هستند، اثر تولستوی اند. او در روسیه هواداران بسیاری دارد و سکه طلای یادبود برای بزرگداشت وی ضرب شده‌است. تولستوی در زمان زندگی خود در جهان سرشناس ولی ساده‌زیست بود.

«تولستوی» کتابی ارزشمند به نام «اعتراف» را خلق کرد و در آن، به کاوش در افسردگی خودش و نارضایتی کلی اش نسبت به جهان معاصر پرداخت. نشانه های آشکار افسردگی در حدود میانسالی به سراغ «تولستوی» آمد. او پس از این، تصمیم گرفت به تنهایی روی آورد، باورهای مذهبی خود را زیر سوال ببرد و از دارایی هایش خلاص شود تا بتواند مثل یک «رعیت روستایی» زندگی کند. 

افکار تکرارشونده (یا اندیشناکی) که یکی از ویژگی های اصلی اختلال افسردگی حاد به حساب می آید، برای «تولستوی» نقش عاملی مؤثر در تکامل ایده هایش در فلسفه، زندگی و هنر را داشت. پژوهش های علمی نشان می دهد هم افراد شاغل در هنرهای خلاق و هم افراد مبتلا به اختلال افسردگی، زمان بسیار زیادی را صرف تحلیل و واکاوی رنج و پریشانی خود می کنند. «تولستوی» در زمانی، حتی خودش را «یک شکست خورده ی اخلاقی» در نظر می گرفت چرا که احساس می کرد جرأت اقدام به خودکشی را ندارد. او در این باره می نویسد: «امکان خودکشی به انسان داده شده، به همین خاطر او اجازه دارد خود را بکشد.» اما «تولستوی» در نهایت، خدای خود را یافت، بر رنج هستی گرایانه ی خویش غلبه کرد و فکر به خودکشی را کنار گذاشت. «لئو تولستوی» در زمان مرگ، 82 ساله بود.

 

اعمالم هر گونه که باشند، همگی از یاد خواهند رفت، کمی دیرتر یا زودتر، و از خود من هم چیزی باقی نخواهد ماند. چگونه انسان می تواند این را نبیند و زندگی کند. این است که مایه ی شگفتی است! فقط تا زمانی می توان زندگی کرد که مستِ زندگی بود. ولی به محض آن که هشیار می شوی، دیگر نمی توانی نبینی که همه ی این ها فقط فریب است. آن هم فریبی ابلهانه! مسئله دقیقا همین است که حتی هیچ چیز خنده دار و رندانه ای هم نمی توان در آن یافت، فقط بلاهت است و بی رحمی.—از کتاب «اعتراف»

 

 

سبک نگارش لئو تولستوی

هرچند تولستوی در سبک نگارش بسیار متاثر از «ژان ژاک روسو» بود، اما بدون شک بيش‌تر نویسندگان بعد از تولستوی، به نحوی متاثر از سبک نویسندگی او هستند. او هنر را برای هنر نمی‌خواست. بلکه معتقد بود ادبیات و رمان‌نویسی ابزاری برای بیان مفاهیم اخلاقی و اجتماعی هستند. از نظر تولستوي داستان‌ها فقط برای سرگرمی مخاطب‌ها نوشته نمی‌شوند، بلكه آن‌ها می‌خواهند از قضاوت‌های بی‌رحم و بی‌ملاحظه‌ی انسان‌ها کم کنند و کمکی برای گسترش مهربانی، خوش‌‌ذوقی اخلاقی و سلامت عاطفی باشند.

بهترین آثار لئو تولستوی

تغریبا تمام آثار این نویسنه‌ی بزرگ شاهکار ادبی محسوب می‌شوند و بدون شک ارزش خواندن را دارند. تعدادی از آثار مشهور این نویسنده عبارت‌اند از:

  • شیطان
  • پدر سگی
  • سعادت زناشویی
  • ارباب و بنده
  • سه پرسش
  • مرپ ایوان ایلیچ
  • جنگ و صلح
  • آنا کارنینا
  • اعتراف
  • تمشک
  • رستاخیز

سخنان لئو تولستوی

  • در زندگی وضعی نیست که انسان نتواند به آن خو بگیرد، به ویژه هنگامی که ببیند همه اطرافیانش آن را پذیرفته‌اند.
  • هنر، کاردستی نیست بلکه انتقال احساسی است که هنرمند تجربه کرده است.
  • هرگاه به مدرسه قدم می‌گذارم، با مشاهده چهره‌های کثیف و تکیده، موهای ژولیده، و برق چشمانِ این کودکان فقیر، دستخوش ناآرامی و انزجار می‌شوم و همان حالتی به‌ من دست می‌دهد که بارها از دیدن شراب‌خواران مست، بر من مستولی شده‌است. ای خدای بزرگ! چگونه می‌توانم آن‌ها را نجات دهم؟ نمی‌دانم به کدامین یک کمک کنم. من آموزش و پرورش را فقط برای توده‌ها می‌خواهم و نه کسی دیگر، مگر بتوانم پوشکین‌ها و لومونوسف‌های آینده را از غرق شدن رهایی بخشم.
  • تنها هدف زندگی، رسیدن به‌ سعادت و کسب لذت است. رسیدن به لذت و خوشی هدفی است شایسته و درخورِ حیات. بخشش، صلیب، فداکاری، همه در راستای رسیدن به لذت و خوشحالی قرار گرفته‌اند.
  • عشق گوهری است گرانبها اگر با عزت توام باشد.
  • عشق‌ورزیدن کافیست، آن‌گاه همه‌چیز لذت‌بخش است.


 


 

 آدلاین ویرجینیا وولف ( Adeline Virginia Woolf)

ویرجینیا وولف

 آدلاین ویرجینیا وولف (به انگلیسی: Adeline Virginia Woolf) (۲۵ ژانویه ۱۸۸۲ – ۲۸ مارس ۱۹۴۱)، بانوی رمان‌نویس، مقاله‌نویس، ناشر، منتقد و فمینیست انگلیسی بود که آثار برجسته‌ای چون خانم دالووی (۱۹۲۵)، به‌سوی فانوس دریایی (۱۹۲۷) و اتاقی از آن خود (۱۹۲۹) را به رشته تحریر درآورده است.

ویرجینا وولف در سال‌های بین دو جنگ جهانی از چهره‌های سرشناس محافل ادبی لندن و از مهره‌های اصلی انجمن روشنفکری بلومزبری بود. او در طول زندگی بارها دچار بیماری روانی دوره‌ای شد و در نهایت در سال ۱۹۴۱ به زندگی خود پایان بخشید.

«وولف» اولین مواجهه ی خود با افسردگی را در 15 سالگی تجربه کرد و در سراسر زندگی اش، با این اختلال دست به گریبان بود. تغییر خُلق های گاه و بیگاه در کنار بی خوابی، سردردهای میگرنی و توهمات دیداری و شنیداری، به شکلی تکرارشونده به مانعی در مقابل خلاقیت هنری او تبدیل می شد. 

عصب شناس برجسته «الیور ساکس» در کتاب «توهمات» بیان می کند این گونه از توهمات اغلب با سردردهای میگرنی همراه هستند و منجر به دیدن پدیده های عجیبی می شوند. این توهمات دیداری به عقیده ی او، نقش منبع الهام را برای بسیاری از هنرمندان ایفا کرده است. ارتباطی مشخص تر میان تجارب «وولف» از اختلال روانی و آثار هنری اش را می توان در انتقادهای او از نهادهای درمانی در کتاب «خانم دَلُوی» مشاهده کرد، که احتمالا بازتاب دهنده ی درمان های غیرمؤثری بوده که خودش در طول دهه ی 1920 تجربه کرده بود. متأسفانه، «ویرجینیا وولف» در نهایت در سال 1941 دست به خودکشی زد.

 

او در نظر پیتر، احساساتی به نظر می رسید. همین طور هم بود. چرا که به این نتیجه رسیده بود تنها چیزی که ارزش گفتن دارد، احساسات آدم است. باهوش بودن احمقانه بود، آدم باید خیلی ساده احساسش را بیان می کرد.—از کتاب «خانم دَلُوی»

 معرفی آثار

رمان‌ها

  • ۱۹۱۵ - سفر به بیرون
  • ۱۹۱۹ - شب و روز
  • ۱۹۲۲ - اتاق جیکوب
  • ۱۹۲۵ - خانم دالووی
  • ۱۹۲۷ - به‌سوی فانوس دریایی
  • ۱۹۲۸ - اورلاندو: یک بیوگرافی
  • ۱۹۳۱ - موج‌ها (خیزاب‌ها)
  • ۱۹۳۳ - فلاش
  • ۱۹۳۷ - سال‌ها
  • ۱۹۴۱ - بین دو پرده نمایش («در میان نقش‌ها»، ترجمه الهه مرعشی، انتشارات فرهنگ جاوید، تهران: ۱۳۹۱)

داستان دوشس و جواهر فروش

غیرداستانی

  • ۱۹۲۹ - اتاقی از آن خود
  • ۱۹۳۸ - سه گینی

 

 


  ارنست همینگوی | Ernest Miller Hemingway بیوگرافی و معرفی آثار


ارنست همینگوی | Ernest Miller Hemingway

 ارنِست میلر هِمینگوی (زاده ۲۱ ژوئیه ۱۸۹۹ – درگذشته ۲ ژوئیه ۱۹۶۱) از نویسندگان برجستهٔ معاصر ایالات متحده آمریکا و برندهٔ جایزه نوبل ادبیات بود. او از پایه‌گذاران یکی از تأثیرگذارترین انواع ادبی، موسوم به «وقایع‌نگاری ادبی» شناخته می‌شود.
قدرت بیان و زبردستی همینگوی در توصیف شخصیت‌های داستانی به گونه‌ای بود که او را پدر ادبیات مدرن لقب داده‌اند.

 افسردگی، «اختلال شخصیت مرزی»، «اختلال شخصیت خودشیفته»، «اختلال دو قطبی» و بعدها «روان پریشی» دست به دست هم دادند تا جهنمِ شخصی «همینگوی» را خلق کنند. او اما به جای مراجعه به پزشکان و درمانگران به منظور کمک گرفتن، به مصرف الکل، شرکت در فعالیت های مخاطره آمیز و نویسندگی روی آورد تا در برابر این مشکلات مقاومت کند. سلامت روانی و جسمانی «همینگوی» در طول سال های پایانی عمرش آنقدر سریع رو به وخامت گذاشت که او در نهایت در سال 1960، درمان با شوک الکتریکی را پذیرفت.

مقاله ای انتشار یافته در ژورنال «انجمن علوم روانشناختی» در سال 2009 پژوهش هایی را آشکار کرد که نتایجش نشان می داد رابطه ای قطعی میان خلاقیت و ژن «نئورگولین 1» وجود دارد؛ همان ژنی که به شکلی نزدیک با «روان پریشی» مرتبط در نظر گرفته می شود. خانواده ی «همینگوی» پیشینه ای طولانی در اختلالات روانی داشتند—از جمله اختلال دو قطبی، اختلالات عصبی درمان نشده، افسردگی و پرخوری عصبی—به همین خاطر خودکشی، مفهومی ناآشنا در میان «همینگوی ها» نبود، و «ارنست» نیز در سال 1961 جان خود را گرفت.

 

درباره ی اخلاقیات فقط می دانم که پس از انجام یک کار اخلاقی، احساس بهتری داری، و غیراخلاقی آنست که پس از آن احساس بدی داری.—از کتاب «مرگ در بعد از ظهر»

 

آثار ارنست همینگوی

۱۹۲۳
سه داستان و ده شعر
Three Stories and Ten Poems
۱۹۲۴
در زمان ما
In Our Time
۱۹۲۷
مردان بدون زنان
Men Without Women
۱۹۳۳
برنده هیچ نمی‌برد
The Winner Take Nothing
۱۹۲۶
خورشید همچنان می‌دمد
The Sun Also Rises
۱۹۲۹
وداع با اسلحه[۹]
A Farewell to Arms
۱۹۳۲
مرگ در بعد از ظهر
Death in the Afternoon
۱۹۳۵
تپه‌های سبز آفریقا
Green Hills of Africa
۱۹۳۶
برف‌های کلیمانجارو
The Snows of Kilimanjaro (short story)
۱۹۳۷
داشتن و نداشتن
To have and Have Not
۱۹۳۸
ستون پنجم و چهل و نه داستان کوتاه
The Fifth Column and Forty-nine short stories
۱۹۴۰
زنگ‌ها برای که به صدا درمی‌آیند
For Whom the Bell Tolls
۱۹۴۲
بهترین داستان‌های جنگ تمام زمان‌ها
The Best War Stories of All Time
۱۹۵۰
در امتداد رودخانه به سمت درختها
Across the River and into the Trees
۱۹۵۲
پیرمرد و دریا
The Old Man and the Sea
۱۹۶۰
مجموعه اشعار
Collected Poems

آثاری که پس از مرگ همینگوی منتشر شده‌است

۱۹۶۴
"پاریس جشن بیکران" (مترجم: فرهاد غبرایی)، "عیش مدام" (مترجم: سیروس طاهباز، ترجمه ناقص)، "ضیافت سیار"
A Moveable Feast
۱۹۶۷
با نام ارنست همینگوی(یادداشت‌های همینگوی از سال‌های اولیه اقامت در پاریس)
Byline: Ernest Hemingway
۱۹۷۰
داستان‌های کانزاس سیتی استار
Stories Cub Reporter: Kansas City Star
۱۹۷۰
جزایر در طوفان
Islands in the Stream
۱۹۷۰
باغ عدن (رمان ناتمام)
The Garden of Eden
۱۹۹۹
حقیقت در اولین تابش
True at the First Light
۱۹۶۱
تابستان خطرناک
Dangerous Summer

 

فرانتس کافکا (Franz Kafka) معرفی کتاب ها و بیوگرافی

فرانتس کافکا

فرانتس کافکا (به آلمانی: Franz Kafka) (زاده ۳ ژوئیهٔ ۱۸۸۳ – درگذشته ۳ ژوئن ۱۹۲۴) یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان آلمانی‌زبان در سده ۲۰ (میلادی) بود. آثار کافکا در زمرهٔ تأثیرگذارترین آثار در ادبیات غرب به‌شمار می‌آیند.

فرانتس کافکا به دوست نزدیک خود ماکس برود وصیت کرده بود که تمام آثار او را نخوانده بسوزاند. ماکس برود از این دستور وصیت‌نامه سرپیچی کرد و بیشتر آثار کافکا را منتشر کرد و دوست خود را به شهرت جهانی رساند. پُرآوازه‌ترین آثار کافکا، رمان کوتاه مسخ (Die Verwandlung) و رمان‌های محاکمه ، آمریکا و رمان ناتمام قصر هستند. اصطلاحاً، به فضاهای داستانی که موقعیت‌های پیش‌پاافتاده را به شکلی نامعقول و فراواقع‌گرایانه توصیف می‌کنند -فضاهایی که در داستان‌های فرانتس کافکا زیاد پیش می‌آیند- کافکایی می‌گویند.

 

«کافکا» در نوشته هایش، سبکی کاملا منحصر به فرد برای کاوش در مفاهیم هستی گرایانه داشت. او فردی انزواطلب بود، نابغه ای که از اضطراب اجتماعی و افسردگی رنج می کشید. «کافکا» که با گمنامی در یک شرکت بیمه در شهر «پراگ» کار می کرد، پس از مدتی به این نتیجه رسید که زندگی، راه فراری از «بروکراسی» و قوانین بی هدف ندارد. او علاوه بر افسردگی و اضطراب اجتماعی حاد، از میگرن، آکنه و بی خوابی نیز در رنج بود که به واسطه ی کار کردن و نوشتن به شکل افراطی، فقط حادتر شدند. 

 

همیشه می خواستم با بیست دست به دنیا چنگ بزنم، آن هم به قصدی ناصواب. این کار نادرست بود. آیا به‌جاست که نشان دهم از این محاکمه ی یک ساله هم درسی نگرفته ام؟ به‌جاست که کارم به عنوان انسانی کودن به پایان برسد؟ به‌جاست به حق درباره ام بگویند که می خواستم محاکمه را در آغاز به پایان برسانم، و حالا در پایان می خواهم آن را از نو شروع کنم؟ نمی خواهم درباره ام چنین چیزی گفته شود. ممنونم از این که این آقایانِ تقریبا لال و نفهم را در این راه همراهم کرده اند و بیان گفتنی ها را به خودم واگذاشته اند.—از کتاب «محاکمه»

 

 مجموعه آثار فرانتس کافکا

بسیاری از آثار کافکا در ایران ترجمه شده‌اند. از جمله آنها ترجمه های فرزانه طاهری بر مسخ، صادق هدایت و امیر جلال‌الدین اعلم و حسن قائمیان بر مسخ و گروه محکومین و گراکوسی شکارچی و برگردان جلال‌الدین اعلم از قصر و همچنین برگردان همه آثار کافکا توسط علی اصغر حداد در نشر ماهی هستند.. همان‌طور که گفته شد ترجمه آثار کافکا بسیار دشوار و در بعضی موارد غیرممکن می‌نمایند. به همین خاطر بسیاری از ترجمه های فارسی آثار کافکا راضی نیستند.

نوشته‌ها

رمان‌ها


محاکمه
Der Process (۱۹۲۵)
امیر جلال‌الدین اعلم
Kafka Der Prozess 1925.jpg
قصر
Das Schloss (۱۹۲۶)
امیر جلال‌الدین اعلم
Kafka Das Schloss 1926.jpg
آمریکابا نام دیگر مردی که ناپدید شد
Amerika or Der Verschollene (۱۹۲۷)
'علی‌اصغر حداد
Kafka Amerika 1927.jpg


گروه محکومین
-
حسن قائمیان
مسخ
  • مسخ
  • گراکوس شکارچی
  • مهمان مردگان
  • شمشیر
  • در کنیسهٔ ما
صادق هدایت
مجموعهٔ داستان‌ها
  • جلوی قانون
  • پیام امپراتور
  • وصف یک پیکار
  • ابراهیم
  • بهشت
  • ساخت معبد
  • آمدن مسیح
  • پلنگ‌ها در معبد
  • نگهبان کور
  • پزشک دهکده
  • پژوهش‌های یک سگ
  • نقاب برداشتن از چهرهٔ یک کلاهبردار
  • گردش ناگهانی
  • تصمیم‌ها
  • گشت و گذار در کوهسار
  • نگاهی پرت از پنجره
  • راه خانه
  • رهگذران
  • تأملاتی برای آقایان سوارکار
  • پنجره رو به خیابان
  • درخت‌ها
  • خواب
  • در جایگاه بالائی سیرک
  • نوشته‌ای کهن
  • حیوان دورگه
  • نشان شهر
  • مسئلهٔ قوانینمان
  • کرکس
  • بازگشت به خانه
  • نخستین اندوه
  • ...[پ]
امیر جلال الدین اعلم،علی اصغر حداد
نامه به پدر
-
امیر جلال الدین اعلم، فرامرز بهزاد
جلو قانون[ت]
  • جلو قانون
  • شغال و عرب
صادق هدایت
دفتر یادداشت‌های روزانه
-
بهرام مقدادی
مسخ[ث]
-
فرزانه طاهری

 

 



 امیلی دیکنسون | Emily Elizabeth Dickinson معرفی کتاب و بیوگرافی


امیلی دیکنسون | Emily Elizabeth Dickinson

امیلی الیزابت دیکینسون (به انگلیسی: Emily Elizabeth Dickinson) شاعر آمریکایی (۱۰ دسامبر ۱۸۳۰–۱۵می ۱۸۸۶) در شهر امهرست در ایالت ماساچوست آمریکا و در یک خانوادهٔ متشخص و اصیل به دنیا آمد، او بیشتر خلوت گزیده بود و زندگی در انزوا را ترجیح می‌داد. در دوران جوانی به مدت ۷ سال در آکادمی امهرست درس خواند و قبل از بازگشتش به شهر خود، مدت کوتاهی را نیز در یک مدرسه مذهبی گذراند. او به‌خاطر پوشیدن لباس سفید و عدم استقبال از مهمان در بین ساکنین معروف گشت، و بیشتر دوستی‌هایش از طریق نامه و مکاتبه بود. اگرچه او شاعر پرکاری بود ولی تعداد کمی از شعرهایش (نزدیک به ۱۸۰۰عدد) به چاپ رسید. آثاری که در زمان حیاتش به چاپ رسید دچار تغییر می‌گشتند تا با معیارهای متعارف شعری وقت مطابق شوند. شعرهای دیکینسون در زمان خود منحصربه‌فرد بودند، زیرا دارای خطوط کوتاه، عدم وجود عنوان در شعر و از قافیهٔ کج یا نیم‌قافیه برخوردار بودند که چیزی غیرمتعارف بود. بسیاری از شعرهای او درون‌مایهٔ مرگ و جاودانگی داشتند، که در نامه‌هایش نیز مشهود بود.

 

واژه ی «انزوا» را می توان مترادف با نام «امیلی دیکنسون» در نظر گرفت؛ نویسنده ی رنجور و مشهورِ دیگری که مانند بسیاری از چهره های تاریخی دیگر، اختلالات روانی اش هیچ وقت به صورت رسمی تشخیص داده نشد. مخاطبین و تاریخ نگاران همیشه مجبور بوده اند به واسطه ی لحن موجود در آثار «دیکنسون» و شیوه ی زندگی او، درباره ی سلامت روان این شاعر بزرگ به حدس و گمانه زنی بپردازند. این حدس ها و گمان ها معمولا میان تشخیص «اختلال دو قطبی» و افسردگی متغیر هستند. دکتر «سیمون کیاگا» روانپزشک سوئدی بیان می کند وضعیت «شیدایی خفیف» (یا هایپومانیا) که ممکن است با «اختلال دو قطبی» همراه شود (وضعیت احتمالی دیکنسون)، در اغلب موارد نقش بسزایی در بروز خلاقیت ایفا می کند. 

 

مرا با زنگ صبحدم / از این رویای زیبا بیرون نکشید / زنده هستم / تا که رویا ببینم.—از اشعار «امیلی دیکنسون»

 مجموعه آثار

سه مجموعه شعر از امیلی دیکینسون به زبان فارسی ترجمه شده‌است. این ترجمه‌ها عبارتند از:

  • گزیده نامه‌ها و اشعار امیلی دیکینسون، ترجمه سعید سعیدپور، نشر مروارید
  • مزه میوه ممنوعه، گزیده شعر امیلی دیکینسون، ترجمه سید مادح پیریونسی، نشر داستان
  • رویش خاموش گدازه‌ها، شعرهای امیلی دیکینسون، ترجمه محمد رحیم اخوت و حمید فرازنده، انتشارات آگاه

فاطمه نفری مترجم ومولف نیز در کتاب خود به نام «عشق به سه روایت» به تطابق اندیشه‌ها و درونمایه اشعار امیلی دیکنسون با دو شاعر دیگر (سیمین بهبهانی و سعاد الصباح) پرداخته‌است.

نمونه اشعار

?I'm nobody!Who are you

?Are you nobody, too

Then there's a pair of us--don't tell

.They'd banish us, you know

!How dreary to be somebody

How public, like a frog

To tell your name the livelong day !To an admiring bog

من هیچکسم! تو کیستی؟

آیا تو نیز «هیچکسی»؟

پس این‌گونه ما دوتاییم! فاش مکن!

زیرا تبعیدمان می‌کنند!

چقدر ملالت‌آور است «کسی» بودن!

چقدر مبتذل! بمانند قورباغه‌ای

تمام روز یک بند اسم خود را برای لجن زاری ستایشگر تکرار کردن!

 


 

هوارد فیلیپس لاوکرافت ( Howard Phillips Lovecraft)

اچ پی لاوکرفت 

هوارد فیلیپس لاوکرافت (به انگلیسی: Howard Phillips Lovecraft) نویسنده آمریکایی داستان ترسناک، خیال‌پردازی و علمی–تخیلی بود که آثارش پایه‌گذار یک شاخه در ژانر وحشت به نام وحشت لاوکرفتی شد.

وضعیت روانی «لاوکرفت»—نویسنده ی برجسته ی ژانرهای «وحشت»، «فانتزی» و «علمی تخیلی»—به واسطه ی عوامل درونی و بیرونی شکل گرفت. او از «اختلال بی خوابی تروماتیک» رنج می برد، که امروزه نوعی کمیاب از اختلال «خواب پریشی» در نظر گرفته می شود. اما علاوه بر این رنج ها و ترس های شبانه، وضعیت مالی او نیز به خاطر تصمیمات اشتباه رو به وخامت گذاشت که باعث شد وضع زندگی خانواده ی او به شکلی ناگهانی افول کند. «لاوکرفت» به افسردگی حاد مبتلا بود—او مدتی به خودکشی فکر می کرد و به گفته ی خودش از «فروپاشی عصبی» رنج می برد—و وقتی پزشکان خبر دادند که به سرطان روده و بیماری کلیوی مبتلا شده، اوضاع از این هم بدتر شد. «لاوکرفت» درد ناشی از این بیماری های روانی و جسمانی را تا آخر عمر با خود به همراه داشت.

 

هیچ گاه نور کافی وجود نداشت، چنان که گهگاه برای بهتر دیدن محیط، شمع روشن می کردم یا این که مجبور بودم به چیز مورد نظر خیره شوم؛ همچنین از آن جایی که درختان بلندی روی بلندترین برج قلعه روییده بودند، نور خورشید نیز به هیچ وجه به داخل نفوذ نمی کرد. برج سیاهی بود که از بالای نقطه ی درختان می گذشت و در میان آسمان ناشناخته محو می شد، اما پلکان برج تا حدودی ویران شده بود و نمی توانستی به آن نزدیک شوی و باید صرفا با پا گذاشتن روی سنگ ها از دیوار صافش بالا می رفتی. من باید سال ها در آن مکان زندگی کرده باشم، اما نمی توانم مدت آن را بیان کنم. باید افرادی بوده باشند که نیازهای مرا تأمین کرده اند، در حالی که هنوز هم نمی توانم هیچ شخصی جز خودم را به خاطر بیاورم یا هر چیز زنده ی دیگری را، جز موش ها و مارمولک ها و عنکبوت های بی صدا.—از کتاب «رنگی از دنیای ناشناخته»

  

معرفی آثار

  • کیمیاگر (۱۹۰۸)
  • گور (۱۹۱۷)
  • داجون (۱۹۱۷)
  • خاطرات دکتر ساموئل جانسون (۱۹۱۷)
  • ستارهٔ قطبی (۱۹۱۸)
  • معمای موردون گرانج (۱۹۱۸)
  • آن سوی دیوار خواب (۱۹۱۹)
  • خاطره (۱۹۱۹)
  • باگز پیر (۱۹۱۹)
  • تحول جوئان رومرو (۱۹۱۹)
  • کشتی سفید (۱۹۱۹)
  • عذابی که بر سارنات نازل شد (۱۹۱۹)
  • اظهارات رندالف کارتر (۱۹۱۹)
  • خیابان (۱۹۱۹)
  • ارمنگارد دوست داشتنی (۱۹۱۹)
  • پیرمرد هولناک (۱۹۲۰)
  • درخت (۱۹۲۰)
  • گربه‌های اولتار (۱۹۲۰)
  • معبد (۱۹۲۰)
  • حقایقی دربارهٔ مرحوم آرتور جرمین و خانواده‌اش (۱۹۲۰)
  • سلفایس (۱۹۲۰)
  • از دیگر سو (۱۹۲۰)
  • نیارلاتوتپ (۱۹۲۰)
  • تصویر توی خانه (۱۹۲۰)
  • زندگی و مرگ (۱۹۲۰)
  • پیش فراموشی (۱۹۲۰–۱۹۲۱)
  • شهر بی‌نام (۱۹۲۱)
  • ماجراجویی ایرانون (۱۹۲۱)
  • تالاب ماه (۱۹۲۱)
  • خارجی (۱۹۲۱)
  • دیگر خدایان (۱۹۲۱)
  • باز-احیاء هربرت وست (۱۹۲۱–۱۹۲۲)
  • موسیقی اریچ زن (۱۹۲۱)
  • هیپنوس (۱۹۲۲)
  • آنچه از ماه برآید (۱۹۲۲)
  • عذتوث (۱۹۲۲)
  • تازی (۱۹۲۲)
  • ترس کمین‌کرده (۱۹۲۲)
  • موش‌ها میان دیوارها (۱۹۲۲)
  • نانامیدنی (۱۹۲۳)
  • جشن‌واره (۱۹۲۳)
  • خانهٔ متروک (۱۹۲۴)
  • وحشت در رد هوک (۱۹۲۵)
  • او (۱۹۲۵)
  • درون غار (۱۹۲۵)
  • هوای خنک (۱۹۲۶)
  • احضار کوتولهو (۱۹۲۶)
  • مدل پیک‌من(۱۹۲۶)
  • ماجرای رؤیایی کادوث ناشناخته(۱۹۲۶–۱۹۲۷)
  • کلید نقره(۱۹۲۶)
  • خانهٔ عجیب و بلند در مه(۱۹۲۶)
  • ماجرای چارلز دکستر وارد (۱۹۲۷)
  • رنگ خارج از مکان(۱۹۲۷)
  • اولاد(۱۹۲۷)
  • تاریخچهٔ نکرونومیکون(۱۹۲۷)
  • فرقهٔ خیلی قدیمی(۱۹۲۷)
  • وحشت دانویچ(۱۹۲۸)
  • ایبید(۱۹۲۸)
  • نجوایی در تاریکی(۱۹۳۰)
  • در کوهستان جنون(۱۹۳۱)
  • سایه‌ای بر فراز اینسماوث(۱۹۳۱)
  • رؤیایی در خانهٔ ساحره(۱۹۳۲)
  • روحانی شیطانی(۱۹۳۳)
  • موجودی بر آستانه(۱۹۳۳)
  • کتاب(۱۹۳۳)
  • سایه‌ای فراسوی زمان(۱۹۳۴–۱۹۳۵)
  • شکارچی تاریکی(۱۹۳۵)

 


 سیلویا پلات یا سیلویا پِلَت (به انگلیسی: Sylvia Plath)


 سیلویا پلات یا سیلویا پِلَت (به انگلیسی: Sylvia Plath)

سیلویا پلات یا سیلویا پِلَت (به انگلیسی: Sylvia Plath) (زاده ۲۷ اکتبر ۱۹۳۲ – درگذشته ۱۱ فوریه ۱۹۶۳)، شاعر، رمان‌نویس، نویسندهٔ داستان‌های کوتاه، و مقاله‌نویس آمریکایی بود.

وی بیشتر شهرت خویش را وام‌دار اشعارش است. علاوه بر اشعار، کتاب حباب شیشه که اثری شبه زندگینامه‌ای است که بر مبنای حیات خودش و کشمکش‌هایش با بیماری افسردگی، نوشته شده‌است نیز کتابی مشهور است.

«پلات» وقتی هنوز در کالج بود، به افسردگی شدید مبتلا شد و پس از بستری شدن در بیمارستان، تحت درمان شوک الکتریکی قرار گرفت. او دوره ی حضور خود در بیمارستان را اینگونه توصیف کرد:

دورانی سرشار از تاریکی، یأس و سرخوردگی—آنقدر سیاه که فقط برزخ ذهن انسان ممکن است این چنین باشد؛ مرگ نمادین و شوک کرخت کننده، و بعد تقلای دردناکِ نوزایشِ تدریجی و احیای ذهنی.


این شاعر برجسته، چندین بار دست به خودکشی زد تا این که درنهایت در سال 1963 در این کار به موفقیت رسید. او در آن سال، چندین بار به پزشکان مختلف مراجعه کرد و از افسردگی شدید خود، و حتی تلاش های متعدد و ناموفقش در خودکشی سخن گفت. دکترش برای او، قرص های ضدافسردگی تجویز کرد و با صراحت گفت که «سیلویا پلات» از نوع حاد افسردگی بالینی در رنج است. «پلات» همچنین در میان دوستان و همکاران، به تغییرات سریع در خُلق و «تکانش گری» معروف بود. او حتی با کوچک ترین جواب منفی و یا شکست احتمالی، سرخورده می شد و به دنیای درونی خودش پناه می برد. در اشعار «پلات» مضامینی همچون «شوک‌درمانی»، خودکشی، نفرت از خویشتن و حس شکست به چشم می خورد—همان موضوعاتی که او به شکلی بی واسطه تجربه کرده بود.

 

وقتی از یک فیلسوف رومی یا کس دیگری پرسیده بودند دلش می خواهد چگونه بمیرد، گفته بود رگ هایش را در وانی پر از آب گرم بزند. فکر باید آسان باشد، توی وان دراز بکشم، سرخی را ببینم که از مچ هایم گُل می کند، و با هر ضربه ی نبضم شکوفاتر می شود تا حدی که در زیر سطح گلگونی مثل گل های شقایق به خواب فرو می روم. ولی وقتی به عمل رسید، پوست مچم به قدری سفید و بی دفاع می نمود که از انجامش عاجز بودم. گویی چیزی را که می خواستم از بین ببرم، در آن پوست یا نبض آبیِ باریکی که زیر شستم به تپش درمی آمد نبود، جای دیگری بود، ژرف تر، پنهان تر، و دور از دسترس تر.—از کتاب «حباب شیشه»

 مجموعه آثار

از سیلویا پلات پنج مجموعه شعر مانده‌است:

  • بچه غول (۱۹۶۰)
  • کلوسوس و اشعار دیگر (۱۹۶۲)
  • آریل*[۱] (۱۹۶۵)
  • گذر از آب (۱۹۷۱)
  • درختان زمستانی (۱۹۷۲)
  • مجموعه اشعار (۱۹۸۱)

رمان‌ها

  • حباب شیشه ‏ (این رمان اولین بار با نام مستعار ویکتوریا لوکاس در ژانویه (۱۹۶۳) و در انگلستان به چاپ رسید)

 

 


در پایان باید به این نکته اشاره کرد که بحث درباره ی وجود یا عدم وجود ارتباط میان خلاقیت و اختلال روانی همچنان ادامه دارد. مخالفین بیان می کنند هر نوع رابطه میان این دو، بیش از آن که «عِلی و معلولی» باشد، «تصادفی» است. آن ها استدلال می کنند که هنرمندان بدون اختلال روانی نیز می توانند آثار هنری ارزشمند و برجسته خلق کنند، به همین خاطر ارتباطی میان نبوغ هنری و اختلال روانی وجود ندارد. اما علیرغم عدم قطعیتِ این رابطه، نکته ای وجود دارد که غیر قابل انکار است: بسیاری از نویسندگان و شاعران برجسته در چند قرن اخیر، در واقع با نوعی از بی ثباتیِ روانی مواجه بوده اند. «لرد بایرون» شاعر بزرگ انگلیسی بیان می کند:

 

«همه ی ما در این پیشه دیوانه ایم. برخی با خوشی رو به رو می شویم و برخی با مالیخولیا، اما همگی کمتر یا بیشتر تحت تأثیر قرار گرفته ایم.»