"صد سال تنهایی" عنوان رمانی به زبان اسپانیایی، نوشته‌ی نویسنده مشهور "گابریل گارسیا مارکز است که در ایران توسط بیش از 30 نفر آن را ترجمه و منتشر کرده اند.اولین بار کتاب در سال ۱۹۶۷ در آرژانتین با تیراژ ۸۰۰۰ نسخه منتشر شد و در مدتی کوتاه شهرتی جهانی پیدا کرد و به ۲۷ زبان دنیا ترجمه شد. "صد سال تنهایی" حاصل ۱۵ ماه تلاش و کار مارکز است که به گفته‌ی خود در تمام این ۱۵ ماه خود را در خانه حبس کرده است.مارکز در سال 1982 به خاطر نوشتن کتاب صد سال تنهایی موفق به دریافت جایزه نوبل ادبیات شد.

مارکز در این رمان به شرح زندگی شش نسل خانواده بوئندیا پرداخته شده است که نسل اول آن‌ها در دهکده‌ای به نام ماکوندو ساکن می‌شود. داستان از زبان سوم شخص حکایت می‌شود. سبک این رمان رئالیسم جادویی است. مارکز با نوشتن از کولی‌ها از همان ابتدای رمان به شرح کارهای جادویی آن‌ها می‌پردازد و شگفتی‌های مربوط به حضور آن‌ها در دهکده را در خلال داستان کش و قوس می‌دهد تا حوادثی که به واقعیت زندگی در کلمبیا شباهت دارند با جادوهایی که در این داستان رخ می‌دهند ادغام شده و سبک رئالیسم جادویی به وجود آید.ناپدید شدن و مرگ بعضی از شخصیت‌های داستان به جادویی شدن روایت‌ها می‌‌افزاید.



کتاب صد سال تنهایی و گابریل گارسیا مارکز

نقد و بررسی

گارسیا مارکز از سرزمین خشن کلمبیا که همواره جزو نا امن ترین کشورهای جهان است برخاسته است. تولد او با اعتصاب مشهور کارگران کشتزارهای موز همراه بود. گفته شده است که در آن اعتصاب که در سال 1928 روی داد و از رخدادهای با اهمیت تاریخ کلمبیاست نزدیک به سه هزار نفر کشته شدند.
در رمان صد سال تنهایی شمار کسانی که به فرمان ژنرال کورش کشته می‌شوند لذا اندازه بیرون است و شامل زنان و کودکان نیز می شود. اغراق گارسیا مارکز در این مورد از خاطرات دوران کودکی او مایه می‌گیرد.
گارسیا مارکز با انتشار صد سال تنهایی رئالیسم جادویی را که ترکیب خیال و واقعیت است به خوانندگان رمان معرفی کرد. رئالیسم جادویی گارسیا مارکز که در آن طبیعت دلیل و منطق را به کناری می‌افکند، پیوسته در خدمت جهان بینی انسانی نویسنده است.

(("رئالیسم جادویی"، سبک ادبی فوق العاده جذاب و محبوبی است که از دل جهان بینی سحرآمیز مردم آمریکای لاتین به دنیای ادبیات وارد شده است.)) به عبارتی رئالیسم جادویی حد وسطی بین واقعیت و خیالات محض است.
چنانچه گارسیا مارکز از نبوغی برخوردار نبود و آثار ارزشمند و ماندگاری همچون صد سال تنهایی، گزارش یک مرگ، عشق سال‌های وبا و خزان پدر سالار را ارائه نکرده بود با خود می‌گفتیم گزارش‌هایی که از آن‌ها یاد کردیم و لذا از علاقه قلبی انسان‌ها نسبت به گارسیا مارکز حکایت می‌کند جز شایعه‌‌هایی بی‌اساس چیزی نیست در حالی که واقعیت آن است که مارکز تا حد بسیار زیادی از جایگاه خود به عنوان نویسنده فراتر رفته و به صورت پدیده‌ای مردمی در آمده است. پدیده‌ای که آثارش نه تنها تحسین و احترام بلکه محبت و صمیمیت همه را برانگیخته است. در کشور کلمبیا، زادگاه مارکز، تمامی مردم از پرستارها، فروشنده‌ها، کارگرها، بانکدارها، صنعتگرها، کارمندها گرفته تا دیگران گارسیا مارکز را می‌شناسند، یا دست کم رمان صد سال تنهایی او را خوانده‌اند و با نام خودمانی "گابو" یا "گابیتو" از او یاد می‌کنند. نام "ماکوندو" نیز که ماجرای رمان صد سال تنهایی در آن می‌گذرد بر در و دیوار شهرهای کلمبیا دیده می‌شود: داروخانه ماکوندو و ساختمان ماکوندو و حتی هتل ماکوندو.
در دهه‌ی 1970 که در تمامی کشورهای اسپانیایی زبان صحبت از رمان صد سال تنهایی بود گارسیا مارکز به یاد می‌آورد که در سفری به کوبا با عده‌ای از روستاییان آنجا گرم صحبت می‌شود و آن‌ها از شغل او می‌پرسند. مارکز پاسخ می‌دهد که نویسنده‌ام و صد سال تنهایی را نوشته‌ام، آن وقت آن‌ها همه یک صدا می‌گویند: "ماکوندو!"
در صد سال تنهایی که سرگذشت چندین نسل از خانواده بوئندیا گزارش می‌شود، مرز میان واقعیت و خیال از بین می‌رود و توانایی و اطمینان ما در تمایز این دو کاهش می‌یابد. صد سال تنهایی در واقع استعاره‌ی شرایط زندگی آدمی و نمایش جبر فولادینی است که بر زندگی آدم‌ها حکومت می‌کند. تنهایی خشونت و نفرینی که در سایه‌ی آن، خانواده‌ی بوئندیا در رنج‌اند. همه و همه بینش تراژدی‌گون مارکز را تصویر می‌کنند.
آنچه در خصوص این رمان درخور اهمیت است آن است که نویسنده‌ی آن در زمینه مسائل سیاسی از تمایلات چپ‌گرایانه برخوردار است اما در عین حال، با تخیلات خیال‌بافانه‌ی خود که ریشه در فولکلور کارائیب و شگردهای غربی دارد اصول کهنه‌ی رئالیسم را نادیده می‌گیرد و به یاری جادوی کلام آن را به کناری می‌افکند. او رویدادهای غریب را همچون کشتی‌ای که از زمین بلند می‌شود، گل‌های زردی که به صورت باران بر زمین می‌بارد، باکره‌ی زیبایی که به آسمان پرواز می‌کند و قتل عامی که مقامات حکومتی یک شبه از حافظه می‌زدایند به آسانی تمام در نظر مجسم می‌کند. انواع خیالاتی که در آثار گارسیا مارکز نقش برجسته دارند در ماکوندو و حدوداً پنج سال به طول می‌انجامند. مثل خود کامه‌ای که در خزان پدر سالار دو قرن زندگی می‌کند. آن‌گونه که گارسیا مارکز می‌بیند عدم توازن، بخشی از واقعیت را در آمریکای لاتین تشکیل می‌دهد و مثلاً رودخانه‌ها آن قدر پهناورند که ساحل مقابل آن‌ها با چشم دیده نمی‌شود یا طوفان‌ها با آن قدرت ویرانگرشان در هیچ جای جهان نظیر ندارند و برای نشان دادن این عدم توازن مارکز ناگریز به اغراق بیش‌تر متوسل می‌شود و تاریخ را همچون داستانی طولانی باز می‌گوید.
صد سال تنهایی در عین حال رمانی درباره‌ی سیاست است و به مسائلی چون جنگ‌های داخلی، اعتصاب‌ها و سرکوب‌های نظامی می‌پردازد، مسائلی که به یاری تخیل مردی آفرینش دوباره می‌یابند که یکی از نویسندگان بزرگ سیاسی شناخته شده است. مارکز، در واقع با بینش غیرمعمول خود اعماق زوایای قدرت را می‌کاود، گویی می‌خواهد بدین پرسش روزمره‌ی مردم آمریکای لاتین پاسخ گوید که "چه کسی صاحب قدرت است؟" مارکز در صد سال تنهایی تنها به سیاست نمی‌پردازد، بلکه در درون‌مایه‌های رمان او فضایی از خیال‌پردازی، رویدادهای جادویی و معجزه‌آسا و شوخ طبعی‌های شیطنت‌آمیز نیز پنهان است. او در جایی می‌گوید "من تنها در برابر واقعیت‌های سیاسی و اجتماعی کشورم متعهد نیستم بلکه خود را به تمامی واقعیت‌های جهان متعهد می‌بینم."
در آرکاتا به جز آمریکایی‌ها که مزارع موز را به اختیار داشتند اسلاف بردان سیاه‌پوست، سرخپوستان گوافیرو، مهاجران خاورمیانه، دورگه‌ها و مستروزها زندگی می‌کردند. به این ترتیب گارسیا مارکز در میان فرهنگ‌های گوناگونی که آمیخته به سحر و جادو نیز بودند و از آفریقا و آسیا آورده شده بودند بار آمد.
پدرش گابریل لیچینو گارسیا، تلگراف چی بود و مادرش سانتیاگو مارکز به سرشناس‌ترین خانواده‌ی آرکاتا تعلق داشت. پدربزرگ مادری‌اش سرهنگ نیکلاس مارکز، در جنگ‌های داخلی جنگیده بود و سرپرستی ده دوازده نفر از کودکان نامشروع را بر عهده داشت. سرهنگ به این دلیل که خواستگار دخترش طرفدار محافظه‌کاران بود و با زنان زیادی دیده شده بود به او پاسخ منفی داده بود، اما گابریل الیخیو گارسیا سماجت نشان داده و بی‌وقفه برای سانتیاگو تلگرام فرستاده بود. سرانجام هم تلگرام‌ها کار خود را کرده بود و سرهنگ مارکز که سرسختی خواستگار را دیده بود ناگزیر با ازدواج غریبه با دخترش موافقت کرده بود. گارسیا مارکز در کنار پدربزرگ و مادربزرگ مادری‌اش تربیت شد. او در خانه‌ای خیلی بزرگ رشد کرد و از آن خانه به عنوان خانه‌ای جن زده یاد می‌کند:
"در هر اتاق آدم‌های مرده و خاطراتی نهفته بود و پس از ساعت شش غروب، خانه به صورت جایی نفوذ ناپذیر در می‌آمد. دنیایی بود آکنده از ترس. از اتاق‌ها دائم صدای پچ‌پچ می‌آمد، در خانه اتاقی وجود داشت که عمه تپرا در آن مرده بود، اتاقی وجود داشت که عمو لازارو در آن مرده بود. بنابراین شب‌ها نمی‌شد قدم از قدم برداشت چون تعداد مرده‌ها بیش‌تر از زنده‌ها بود. هوا که تاریک می‌شد من در گوشه‌ای می‌نشستم و با خودم می‌گفتم از این جا تکون نخور، چون در غیر این صورت عمه تپرا که در اتاقش جا خوش کرده یا عمو لازارو که در آن یکی اتاق است سر و کله‌شان پیدا می‌شود و سر جایم میخکوب شده بودم."
و درباره‌ی پدربزرگ مادری‌اش می‌گوید: "مرا به سیرک می‌برد و او بود که سینما را به من شناساند. او با آن چیزهای واقعی و خیالی که برایم تعریف می‌کرد و همه برای من واقعی بود، در واقع بند ناف من به حساب می‌آمد. او در عین حال فرشته نگهبان من بود و من بهترین رابطه را با او داشتم." با این همه گارسیا مارکز خبر داشت که پدربزرگش مردی را کشته است. روزی که پدربزرگ او را به سیرک می‌برد برایش ماجرا را تعریف کرد و گفت "نمی‌دونی آدم مرده چقدر سنگینه"! این صحنه دقیقاً در رمان صد سال تنهایی آمده است. خوزه آرکادیو بوئندیا، بنیانگذار ماکوندو روح مردی را که کشته شده است می‌بیند که پیوسته به سراغش می‌آید و می‌گوید "بار وجدان بر دوش ما سنگینی می‌کند." عمه فرانسیسکا نیز در آن خانه درندشت در آرکاتا زندگی می‌کرد.
او همچون آرمانتا در رمان صد سال تنهایی کفن خود را می‌بافد و وقتی که کفن آماده شد همان‌طور که قول داده دراز می‌کشد و می‌میرد. در شهرک آرکاتا کشیشی نیز زندگی می‌کرد که به گفته‌ی مردم مقامی آن قدر والا داشت که در طول مراسم عشای ربانی هر وقت جام را بلند می‌کرد از روی زمین بلند می‌شد، او در صد سال تنهایی هرگاه شیر کاکائو می‌نوشد از روی زمین بلند می‌شود.
مادربزرگ گارسیا مارکز بیشترین تاثیر را بر شگرد داستان نویسی او داشت. خاطرات مادربزرگ، آکنده از سحر، جادو، خرافات و چیزهای خارق‌العاده بود و شب‌ها قصه‌هایی از آدم‌های مرده و جهان دیگر به زبان می‌آورد که گابریل کوچولو در عین مسحور شدن مو بر تنش سیخ می‌شد. یکی از داستان‌هایی که مادربزرگ برایش تعریف کرده داستان دختری است که همراه فروشنده دوره گردی می‌گریزد. مادربزرگ برای آن که داستان را به پایان برده باشد می‌گوید که دختر به آسمان رفته است. مارکز در صد سال تنهایی داستان را به صورت صعود رمدیوس خوشگله به آسمان تغییر می‌دهد و برای اینکه آن را باورکردنی جلوه دهد به فکر فرو می‌رود که چگونه آن را ارائه دهد، تا این که روزی در شهر مکزیکو شاهد کار پیشخدمت همسایه می‌شود که لباس‌ها را روی بند رخت پهن می‌کرده و به این ترتیب تصویر لازم به دست می‌آید و رمدیوس خوشگله در حالی که دارد ملافه‌های خشک شده را تا می‌کند به آسمان پرواز می‌کند.
در جایی از رمان صد سال تنهایی همچنین به دنبال مرگ اورسولا به احترام درگذشت او هزارها پرنده از آسمان به زمین می‌افتند. مارکز این صحنه را از دوران روزنامه نگاری خود به یاد دارد و می‌گوید: "تغییرات جوی سبب مرگ میلیون‌ها پرنده می‌شد و امواج لاشه‌ی آن‌ها را به ساحل اکوادور و کلمبیا می‌آورد."
مارکز در جایی نوشته است: "نکته‌ای که برای من در خور توجه است آن است که صد سال تنهایی بیشتر به خاطر تخیل آن مورد تحسین قرار می‌گیرد در حالی که شما در سرتاسر رمان من یک سطر پیدا نمی‌کنید که بر پایه‌ی واقعیت نوشته نشده باشد. موضوع این است که واقعیت کارائیب با غریب‌ترین تخیل ممکن پهلو می‌زند."
گارسیا مارکز، استاد رئالیسم جادویی، در جای دیگری گفته است: "نویسنده هر چیزی را می‌تواند در اثر خود بگنجاند به این شرط که آن را باورکردنی جلوه دهد." او کشف کرده است که واقعیت در حقیقت نسخه‌برداری از تخیل و رویاست و دقیق‌تر گفته شود، واقعیت از تخیل و رویا بر می‌خیزد. در صد سال تنهایی تصویری که به یاری آن به روایت داستان می‌پردازد از زندگی خودش مایه گرفته. در این تصویر پیرمردی دیده می‌شود که نوه‌اش را به بازار می‌برد تا به او نشان دهد که رنج چیست. گارسیا مارکز در پاسخ این پرسش که چرا بیشتر تصویرهای آغازین آثار او با چهره‌ی یک پیرمرد آغاز می‌شود گفته است: "فرشته‌ی نگهبان دوران کودکی من یک پیرمرد بوده، در واقع پدربزرگم بوده. من همیشه در ذهنم پدربزرگم را می‌بینم که چیزهای مختلفی به من نشان می‌دهد."
گارسیا مارکز در خطابه‌ی خود هنگام دریافت جایزه نوبل ادبیات گفت: "ما ابداع کنندگان داستان که هر چیزی را باور می‌کنیم به خود حق می‌دهیم و باور می‌کنیم که برای ساختن یوتوپیایی دیگر هنوز دیر نشده است؟ یوتوپیایی جدید و فراگیر که در آن هیچ‌کس برای دیگران تصمیم نگیرد که چگونه بمیرند، عشق تبلور خود را نشان دهد، خوشبختی امکان ذیر باشد، نژادها محکوم به انزوا نباشند و همگان فرصتی یکسان برای زیستن بر روی زمین بدست آورند."

نقد فمنیستی کتاب صد سال تنهایی:


یکی از کلیدی‌ترین شخصیت‌های این رمان اورسولا آیگوآران همسر خوزه آرکادیو بوئندیاست که از نخستین نسل خانواده‌ی بوئندیاها می‌باشد. اورسولا زنی است که بار سنگین محنت و رنج این تنهایی تاریخی و عظیم را بر شانه‌های مردانه خویش می‌کشد.
ص 175-حرکات دو قلوها (آئودلیا نوه‌ی دوم و برادرش خوزه آکاردیوی دوم): ولی سرهنگ آئولیانو متوجه آن‌ها نشد و چنان به همه چیز بی‌اعتنا بود که حتی رمدیوس خوشگله را هم ندید که به سوی اتاق خواب خود می‌رفت. اورسولا تنها کسی بود که به خود اجازه داد که رشته افکار او را پاره کند. در وسط شام به او گفت: "اگر قرار است باز هم اینجا را ترک کنی دست کم سعی کن امشب را به یاد داشته باشی." آن وقت بود که سرهنگ آئولیانو بوئندیا بدون هیچ تعجبی دریافت که اورسلا تنها کسی است که توانسته به بدبختی او راه یابد. پس از سال‌ها سرش را بلند کرد و چهره به چهره او را نگریست؛ پوست چهره‌اش مثل چرم پخته بود و دندان‌هایش پوسیده بود و گیسوان‌اش پژمرده و بی‌رنگ و نگاهش وحشت زده بود. او را  با خاطره‌ی دوردستی مقایسه کرد.
اورسلا گفت : ما از اینجا نمی‌رویم. همین‌جا می‌مانیم چون اینجا صاحب فرزند شده‌ایم.
او گفت: اما هنوز مرده‌ای در اینجا نداریم. وقتی کسی مرده‌ای زیر خاک ندارد به آن خاک تعلق ندارد.
اورسلا خیلی مصمم و آرام گفت: اگر قرار باشد من بمیرم تا بقیه اینجا بمانند خواهم مرد.
در این رمان پویایی شخصیت‌های اصلی زن در کانون توجه خواننده قرار می‌گیرد و آنچه این پویایی را جذاب‌تر می‌سازد بهره‌گیری نویسنده از رویکردی رئالیستی و جادویی بویژه در عناصری مانند مکان و شخصیت‌هاست. اهمیت و کارکرد مکانیِ خیالی‌مانند شهر ماکوندو و آن خانه عجیب و غریب، شخصیت‌های مانند اورسلا، آمارانتا، فرناندا، مرسدس، رمدیوس خوشکله و ... که بسیار مورد توجه نویسنده نیز بوده است.


تاریخچه‌ی رئالیسم جادویی:
نخستین نویسندگانی که این عنوان به کارهایشان اطلاق می‌شد نویسندگان آمریکای لاتین بودند. این ادبیات اجتماعی و در عین حال شاعرانه بخصوص در آثار میگل آنخل آرستوریاس در گواتمالا، گابریل گارسیا مارکز در کلمبیا و کارلوس فوئنتس در مکزیک جلوه گر شد و این نویسندگان کوشیدند که در این طرح مسائل سیاسی و اجتماعی سرزمین خودشان غنای مخیله و شکوه تمام تمدن‌های پیش از خودشان را بازسازی کنند. از آثار رئالیسم جادویی  در کشور ما می‌توان به عزاداران بیل غلامحسین ساعدی، روزگار دوزخی آقای ایاز، آواز کشتگان و رازهای سرزمین من، اهل غرق اثر منیرو روانی‌پور و نیز روزگار سپری شده‌ی مردم سالخورده اثر محمود دولت آبادی اشاره کرد.


خلاصه کتاب صد سال تنهایی

بزرگ خانواده بوئندیا یعنی خوزه آرکادیو بوئندیا قصد ازدواج با دختر عمویش اورسلا را دارد اما خانواده اورسلا به دلیل نسبت فامیلی آن ها مخالف این ازدواج است زیرا در گذشته حاصل ازدواج خاله اورسلا و پسر دایی خوزه کودکی با دم خوک بوده و آن ها می ترسند فرزند آن ها نیز به چنین سرنوشتی دچار شود.

خوزه در نهایت خانواده اورسلا را راضی می کند اما اورسلا به توصیه مادرش تا مدت ها بعد از ازدواج باردار نمی شود تا این که یک روز در مسابقه خروس بازها خروس جنگی خوزه خروس رقیب را می کشد، این مسئله باعث نزاع بین آن ها شده و خوزه رقیبش را به قتل می رساند.

بعد از این ماجرا خوزه و همسرش به همراه تعدادی دیگر از مردم، شهر را به مقصد نا معلوم ترک می کنند.

بعد از دو سال سرگردانی زمانی که کنار رودخانه ای چادر زده بودند خوزه رویای ماکوندو که شهری پر رونق است را می بیند و بعد از بیدار شدن تصمیم می گیرد همان جا این شهر را پایه گذاری کند اما ماکوندو بستر حوادثی می شود که تا نسل ها خانواده بوئندیا را دنبال می کند و افراد این خانواده نمی توانند از بدبختی هایی که بر سر آن ها نازل می شود رهایی پیدا کنند.

اورسلا و خوزه در طول سفر فرزند پسری به نام خوزه آرکادیو به دنیا آورده اند که خوشبختانه دم ندارد.

اهالی دهکده ماکوندو تا مدت ها به دور از هر گونه ارتباط با دنیای خارج به زندگی خود ادامه می دهند، تنها راه ارتباطی آن ها با خارج کولی هایی هستند که همه ساله به ماکوندو می آیند و فناوری های جدید شهر نشینی مانند آهن ربا، تلسکوپ و یخ را به آن ها معرفی می کنند.

رهبر کولی ها که ملکیادس نام دارد رابطه دوستی نزدیکی با خوزه برقرار می کند و اطلاعات زیادی درباره علوم مختلف به خوزه می دهد. علاقه خوزه به اسرار جهان و علوم باعث می شود پول زیادی را صرف خریدن این لوازم کند و به کلی از خانواده اش غافل بماند.

در این مدت اورسلا که صاحب پسر دیگری به نام اورلیانو شده است تمام بار مسئولیت خانواده را به دوش می کشد.

پس از مرگ ملکیادس، خوزه تصمیم می گیرد برای کسب علم به شهر برود اما اورسلا با این تصمیم مخالفت می کند. از دنیا رفتن و زنده شدن دوباره ملکیادس و باقی ماندن روحش در میان اعضای خانواده بوئندیا از دیگر موارد ماورا طبیعی رمان می باشد.

بعد از تولد دختر خانواده، آمارانتا، خوزه آرکادیوی جوان دل به دختر جادوگری به نام پیلار ترزا می بندد و به دنبال شنیدن خبر بارداری ترزا از ده فرار می کند. اورسلا برای جستجویش می رود اما چند ماه بعد بدون پسرش و با افراد غریبه به دهده باز می گردد.

نوزه اورسلا و خوزه به نام خوزه آکاردیو به دنیا می آید و نزد آن ها بزرگ می شود.

سال ها می گذرد و خوزه پیر که بیشتر از قبل سعی در کشف اسرار جهان دارد تا حدی در علوم غرق می شود که همه او را دیوانه می پندارند و در نهایت او را به درخت شاه بلوطی می بندند و تا پایان عمرش به همان صورت می ماند.

در طول سال هایی که فرزندان خوزه و اورسلا به مسائل عاشقانه و شکست های عشقی مشغول هستند به تدریج دهکده با سایر شهرهای منطقه ارتباط برقرار کرده، جنگ های داخلی شروع می شود و خشونت و مرگ را برای ماکوندو که تا پیش از این هرگز طعم آن ها را نچشیده بود به ارمغان می آورد.

پسر دوم خوزه یعنی اورلیانو وارد سیاست می شود و با نام سرهنگ اورلیانو بوئندیا، رهبری شورشیان لیبرال را به عهده می گیرد. نوه خوزه که هم نام پدر بزرگش است حکمرانی ماکوندو را به عهده می گیرد اما حکومت دیکتاتوری ایجاد کرده و در نهایت تیر باران می شود.

دولت ماکوندو در طول جنگ و پس از آن چندین بار تغییر می کند و سرانجام جنگ های داخلی با امضای پیمان صلح به پایان می رسد. سرهنگ اورلیانو بعد از پایان جنگ اقدام به خودکشی می کند اما ناکام می ماند و پس از آن اوقاتش را در آزمایشگاه قدیمی پدرش می گذراند.

اقدامات پسران اورلیانو به بهسازی و رونق ماکوندو کمک می کند و باعث جذب هر چه بیشتر افراد غریبه به این دهکده می شود. سرمایه گذاران شروع به ایجاد مزارع موز و سوء استفاده از ساکنان ماکوندو می کنند، کارگران در اعتراض به این مسائل اعتصاب می کنند اما همگی توسط دولت قتل عام می شوند.

در روز قتل عام بارش باران غیر عادی در مانوکو شروع می شود و اورسلا پیش بینی می کند بعد از قطع باران از دنیا می رود. این بارش سه سال طول می کشد و با قطع شدن باران اورسلا که بیش از صد سال سن دارد از دنیا می رود و همزمان آخرین فرزند نسل بوئندیا به نام اورلیانو بابیلونیا به دنیا می آید.

سال ها می گذرد، افراد خانواده بوئندیا کم کم از ماکوندو مهاجرت می کنند. اورلیانو بابیلونیا شروع به رمز گشایی نوشته های ملکیادس می کند و در این حین به دنبال یک ازدواج فامیلی صاحب فرزندی با دم خوک می شود.

اورلیانو همسر و فرزندش را از دست می دهد و پس از کند و کاو در نوشته های مرموز ملکیادس متوجه می شود داستان زندگی خانواده بوئندیا در این نوشته ها روایت شده است. پیشگویی گفته است زمانی که آخرین نسل این خانواده موفق به کشف رمز نوشته ها می شود طومار این خاندان در هم پیچیده خواهد شد.

با مرگ اورلیانو صد سال تنهایی به پایان می رسد.

جملات زیبا از متن کتاب صد سال تنهایی

  • اگر روزی انسان در کوپه درجه یک مسافرت کند و ادبیات در واگن بار. کار دنیا به سر آمده!
  • نسل های محکوم به صد سال تنهایی. فرصتی برای زندگی دوباره در روی کره زمین نخواهد داشت.
  • فقر یعنی بردگی عشق.
  • روزی که قرار بشود بشر در کوپه درجه یک سفر کند. ادبیات در واگن کالا. دخل دنیا آمده است .
  • زمان نمی گذرد. بلکه فقط تکرار می شود.
  • گذشته دروغی بیش نیست و خاطره بازگشتی ندارد. هر بهاری که می گذرد دیگر بر نمی گردد
  • و حتی شدیدترین و دیوانه کننده ترین عشق ها هم حقیقتی ناپایدار است.
  • جهان چنان تازه بود که بسیاری چیزها هنوز اسمی نداشتند و برای نامیدن شان می بایست با انگشت به آن ها اشاره کنی.
  • هیچ آرمانی در زندگی ارزش این همه سرافکندگی و خفت را ندارد.
  • مردها چه قدر عجیبند! از یک طرف تمام عمر خود را به جنگ با کشیش ها می گذرانند و از طرف دیگر کتاب دعا هدیه می دهند.
  • آنچه از تو ناراحتم می کند این است که همیشه درست آنچه را که نباید بگویی. می گویی.
  • ادبیات بهترین بازیچه ای است که بشر اختراع کرده است تا مردم را مسخره کند.
  • زن گذاشت تا اشک او تمام شود. با نوک انگشتان سر او را نوازش می کرد
  • و بدون اینکه او را وادار به اعتراف کند که به خاطر عشق اشک می ریزد.
  • فورا قدیمی ترین گریه تاریخ بشر را شناخت.
  • زیباترین جملات کتاب صد سال تنهایی
  • همیشه چیزی برای دوست داشتن وجود دارد.
  • اولین آنها را به درختی بستند و آخرین آن ها طعمه مورچگان می شود.
  • نسل های محکوم به صد سال تنهایی فرصت مجددی روی زمین نداشتند.
  • وقتی کسی مرده ای زیر خاک ندارد. به آن خاک تعلق ندارد
  • یک روز رمدیوس خوشگله به آسمان رفت.
  • سرهنگ آئورلیانو بوئندیا آرام و بی اعتنا به نوع تازه زندگی که به خانه هیجان می بخشید.
  • به این نتیجه رسیده بود که راز سعادت دوران پیری. چیزی جز بستن پیمانی شرافتمندانه با تنهایی نیست.
  • فرناندا وقتی که می دید او از طرفی به ساعت ها فنر میگذارد و از طرف دیگر فنر را بیرون می آورد.
  • با خود اندیشید که ممکن است او هم به بیماری سرهنگ آئورلیانو بوئندیا مبتلا شده باشد
  • که از یک طرف می سازد و از طرف دیگر خراب می کند.
  • سرهنگ با ماهی هایی طلایی. آمارانتا با دوختن دکمه ها و کفن
  • خوزه آرکادیو دوم با نوشته های روی پوست آهو و اورسولا با خاطراتش.
  • برای من فقط کافی است مطمئن باشم که تو و من در این لحظه وجود داریم. همین .

بهترین ترجمه کتاب صد سال تنهایی به زبان فارسی و مقایسه ترجمه های برگزیده


در حال حاضر کتاب صد سال تنهایی در ایران توسط بیش از سی مترجم به زبان فارسی ترجمه و توسط ناشران مختلف منتشر و راهی بازار شده است.اما ترجمه های خوب و قابل قبول این کتاب شاید به تعداد انگشتان دست هم نرسند.متاسفانه تعدادی ناشر فقط صرفا جهت سود جویی کتابهای معروف را به ظاهر ترجمه یا بازنویسی می کنند و با قیمت های نجومی و  تخفیف های آنچنانی در برخی از سایت های معروف و نمایشگاه های کتاب عرضه می کنند. که در مقاله ای جداگانه به این مساله خواهیم پرداخت.

ما تعدادی از ترجمه های کتاب صد سال تنهایی که در بازار کتاب موجود هستند رو برسی کردیم و ترجمه های خوب و قابل قبول این شاهکار ادبی رو خدمتتون معرفی می کنیم.

ترجمه های برسی شده از کتاب صد سال تنهایی به ترتیب عبارتند از  ترجمه های استاد بهمن فرزانه، محسن محیط، کیومرث پارسای، مریم فیروزبخت، محمدرضا راهور، زهره روشنفکر، حبیب گوهری راد، بیتا حکمی و رضا دادویی,محمدصادق سبط الشیخ,جهانپور ملکی,سید اسلام فاطمی سیرت,سحر عزتی و کاوه میرعباسی

 اما این ترجمه ها چه تفاوتی باهم دارند و بهترین ترجمه کتاب صد سال تنهایی در زبان فارسی متعلق به کدام یک است؟ کدام ترجمه از متن روانتری برخوردار است ؟ و  ... ما از بین ترجمه های ذکر شده پنج ترجمه برتر را خدمتتون معرفی خواهیم می کنیم.

 استاد بهمن فرزانه : ترجمه استاد بهمن فرزانه در واقع اولین ترجمه کتاب صد سال تنهایی به زبان فارسی در ایران هست که در سال 1353 از متن انگلیسی کتاب به فارسی ترجمه شده است که شاید تنها ضعف این ترجمه باشه.ولی همچنان بعد از گذشت سال ها (تقریبا نیم قرن) بهترین ترجمه متعلق به ایشان است هر چند در چاپ های جدید سطر هایی از کتاب سانسور شده است. 

خرید کتاب صد سال تنهایی ترجمه بهمن فرزانه  با تخفیف ویژه از ارزانترین فروشنده


استاد کیومرث پارسای:استاد کیومرث پارسای یکی از بهترین مترجم های کشورمون هست و کارنامه درخشانی در امر ترجمه دارند و کتابهای بسیاری نیز ترجمه کرده اند.اما با کمال احترام ترجمه کتاب صد سال تنهایی ایشون خیلی چنگی به دل نزد.کیومرث پارسای اذعان داشت که برخلاف بهمن فرزانه، ترجمه وی  از روی متن اسپانیایی صورت گرفته است. اما در نقد و مقایسه ای که اخیرا خانم الهه موعودی (منتقد کتاب) به زیبایی هر چه تمام انجام دادن این اذعان آقای پارسای رو رد می کنه.کاوه میر عباسی نیز نقد های بسیاری درباره ترجمه آقای پارسای انجام داده اند.کتاب صد سال تنهایی با ترجمه کیومرث پارسای توسط انتشارات آریابان منتشر شده است.

خرید کتاب صد سال تنهایی ترجمه کیومرث پارسای با تخفیف ویژه از ارزانترین فروشنده


کاوه میرعباسی: ترجمه کاوه میر عباسی عزیز از جدیدترین ترجمه های کتاب صد سال تنهایی هست و به نظر من ترجمه خوبی داشت و ایرادهایی که در ترجمه های قبلی بود تو این ترجمه حل شده بود و مهمتر از همه دقیقا از زبان اصلی (اسپانیایی)به فارسی ترجمه شده است . کاوه میر عباسی مترجم نام آشنایی برای کتابخونا هست وی  دانش آموخته کارگردانی سینما و زبان اسپانیایی است و تاکنون بیش از 50 عنوان کتاب از نویسندگانی چون مارکز، بارگاس, یوسا فوئنتس، لوئیس بورخس,آندره برتون و... ترجمه کرده است.این کتاب توسط کتابسرای نیک(جیحون)منتشر کرده است.

خرید کتاب صد سال تنهایی ترجمه کاوه میر عباسی با تخفیف ویژه از ارزانترین فروشنده


محمدصادق سبط الشیخ: ترجمه محمدصادق سبط الشیخ با اینکه خیلی معروف نیست ولی از ترجمه خوب و قابل قبولی برخوردار است. مخصوصا قسمت های ممیزی کتاب رو خیلی خوب تونسته دور بزنه و از نقطه قوت این ترجمه می توان به ویراستار ادبی که روی ترجمه شده اشاره کرد. کتاب صد سال تنهایی ترجمه محمد صادق سبط الشیخ توسط انتشارات تلاش منتشر شده است.

خرید کتاب صد سال تنهایی ترجمه محمد صادق سبط الشیخ با تخفیف ویژه از ارزانترین فروشنده


ترجمه سحر عزتی: خانم سحر عزتی از مترجم های جدید هستند و اسمشون خیلی برای کتابخوان های حرفه ای شاید آشنا نباشه ولی ترجمه سحر عزتی از ترجمه خوب و قابل قبول این لیست هست و بسیار روان ترجمه شده هست.از لحاظ کیفی و ظاهری هم از استاندارد های خوبی برخوردار هست (جلد سخت,صحافی دوخت,کاغذ تحریر مرغوب,صفحه آرایی استاندارد,کاور اضافه روی جلد,بوک مارک)

کتاب صد سال تنهایی یک رمانی هست که خوندش خیلی ساده نیست و برای درک بهتر کتاب یا باید یک کتابخون حرفه ای باشید یا کتاب صد سال تنهایی رو حداقل چند بار بخونید.این نسخه رو فقط به دوستانی که متن های روان علاقه دارند توصیه می کنیم.

  

خرید کتاب صد سال تنهایی ترجمه سحر عزتی با تخفیف ویژه از ارزانترین فروشنده(تا 70% تخفیف)


جمع بندی : ترجمه های بهمن فرزانه و کاوه میر عباسی همچنان بهترین ترجمه های کتاب صد سال تنهایی هستند . اگر قصد قصد خرید و مطالعه کتاب صد سال تنهایی رو دارید پیشنهاد ما به شما ترجمه استاد بهمن فرزانه هست مخصوصا اگر نسخه قدیمیش رو گیر بیارین ولی اگه دنبال نسخه روان این کتاب هستید پیشنهاد ما به شما ترجمه خانم سحر عزتی هست.


اگر شما هم این کتاب رو خوندید و نظری در مورد ترجمه ها دارید حتما نظرتون رو برای ما بنویسید.